۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

اکسیر عشق آقا معلم به دانش‌آموز معلول پر پرواز داد

معلولان نیوز به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس، روستای «مُعین‌آباد پایین» در حدود ۸ کیلومتری «شهرستان پیشوا» در جنوب شرق استان تهران قرار دارد؛ در کوچه پس کوچه‌های کاهگلی این روستا که آثار محرومیت از سر و روی آن می‌بارد و شاید در طول سال و ماه، گذر وزیر و معاون وزیر و مدیرکل به آن نیفتد، اکسیر محبت «معلم»، دانش‌آموزی را به بوستان تعلیم و تربیت وارد کرده است که شاید دیگران تا دیروز هیچ امیدی به عطرافشانی او نداشته‌اند.

حکایت این گزارش، حکایت معلم گمنامی در روستای معین‌آباد پایین است که بدون هیچ امکانات ویژه‌ای، دانش‌آموز معلولش را به میدان رقابتی نفس‌گیر با همکلاسی‌های عادی‌اش وارد کرده است؛ آن هم دانش‌آموزی که طلب مرگ از خدای آسمان‌ها و زمین، آرزوی همیشگی و ورد زبانش بوده است.

«مجید رحمانی» متولد ۱۳۵۴ است و ۳۶ سال دارد؛ وی که از ۱۷ سال پیش و پس از پشت سرگذاشتن دوره کاردانی «دینی و عربی» از دانشسرای تربیت معلم فارغ‌التحصیل و به نظام تعلیم و تربیت وارد شده است، پس از ۸ سال تدریس در قرچک، از حدود ۹ سال پیش در مناطق مختلف پیشوا و از ۳ سال پیش تاکنون در روستای «معین‌آباد پایین» مشغول به تدریس شده است.

او که از امسال به عنوان «مدیر آموزگار» مسئولیت یکی از دبستان‌های تابعه‌ مجتمع ‌آموزشی و پرورشی روستای معین‌آباد پایین و بالا را برعهده می‌گیرد، دقایقی ما را به خانه کوچک و در عین حال آسمانی «محدثه اردستانی» دخترک خردسال معلول می‌برد تا در کنار پدر و مادر این فرشته، راز معجزه دنیای معلمی را بگوید و ما نیز بشنویم.

* تلاش بی‌نتیجه آقا معلم تا ۳ ماه؛ عشق، معجزه می‌کند

رحمانی درباره پیشینه ماجرا می‌گوید: «محدثه به طور مادرزادی دچار معلولیت جسمی و حرکتی و پوکی استخوان بوده است و به خاطر لکنت زبان نیاز به گفتار درمانی دارد؛ علاوه بر آن، مشکل گیرایی پایین ذهنی هم باعث شده بود تا اداره آموزش و پرورش پیشوا نسبت به معروفی او به مدرسه استثنایی نظر دهد، اما به خاطر مشکلات خانوادگی چنین کاری برای آنها مؤثر نبوده است و این طور شد که سال گذشته او را به من سپردند تا در کنار دانش‌آموزان عادی کلاس اول او را آموزش دهم».

این معلم جوان و بی‌ریا درباره احساس خود در مواجهه اولیه با محدثه و قبول مسئولیت آموزش او ادامه می‌دهد:‌ «با خودم گفتم که خدایا اگر این بچه، بچه من بود چه می‌کردم؟!؛ پس خدا را شکر کردم که بچه‌های من سالم هستند و از او خواستم تا کمکم کند که در حد توانم برای تربیت این کودک معصوم تلاش کنم».

آقا معلم کودکان روستای معین‌آباد درباره شرایط روزها و ماه‌های اول ورود محدثه به کلاس درس اضافه می‌کند: «در ماه‌های اول واقعاً‌ فشار عصبی سنگینی به من وارد می‌شد و گاهی اوقات آنقدر این فشارها زیاد می‌شد که از کلاس درس بیرون می‌زدم و تا سه ماه هیچ نقطه امیدی در آموزش محدثه نمی‌دیدم».

وی ادامه می‌دهد: «پس از ۳ ماه که اولین جرقه‌های امیدواری را مشاهده کردم، خستگی‌ام برطرف شد».

* “غنچه” از خدای آسمان‌ها طلب مرگ می‌کرد

با ورود به خانه محدثه، پدر و مادرش به استقبالمان می‌آیند و پس از چند دقیقه سلام و احوالپرسی با یک دنیا صمیمیت، نوبت می‌رسد تا از زبان مادر محدثه، شرح حال فرزند خردسالش را بشنویم.

«زهرا بیدگلی» مادر محدثه درباره حال و هوای فرزندش تا پیش از ورود به مدرسه می‌گوید: «محدثه به دلیل مشکلات جسمی و حرکتی مادرزادی، حتی نمی‌توانست یک مداد به دستش بگیرد و ما هم خیلی نا امید بودیم».

مادر محدثه حرف‌های عجیب و غریب و تکان دهنده‌ای را از زبان این فرشته کوچک بازگو می‌کند؛ وی اظهار می‌دارد:‌ «محدثه مُدام گریه می‌کرد و می‌گفت که مامان من به درد این دنیا نمی‌خورم؛ وقتی نه دوستی دارم که با او بازی کنم و نه می‌توانم درس بخوانم، زنده بودن من چه فایده‌ای دارد؟!»

این مادر وقتی با تعجب ما مواجه می‌شود که «آیا واقعاً این حرف‌ها را می‌زد؟!»، با صراحت می‌گوید: «‌بله؛ واقعاً این حرف‌ها را می‌گفت و حتی مُدام می‌گفت که ای کاش بمیرم و راحت شوم!، اما از وقتی که با هزار امید و آرزو او را به مدرسه روستا بردیم، آقای رحمانی فرشته نجات او شد».

* دستان کوچک فرشته، حمایت مهدی فاطمه (س) را برای آقا معلم می‌خواهد

مادر محدثه که بهبود وضعیت فرزندش را شبیه به یک معجزه می‌داند، اینگونه قدرشناسی خود و فرشته کوچکش را نشان می‌دهد که «هر وقت محدثه سر سفره می‌نشیند، ابتدا برای آقای رحمانی و آقای کبیری (مدیر مدرسه) دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد که امام زمان (عج) نگه‌دار این دو باشد» و خلاصه این مادر آرزومند با اشک چشم می‌گوید: «که من و پدرش دوباره متولد شده‌ایم، چرا که محدثه علاوه بر آموزش‌پذیری، چند سوره قرآن و چندین شعر نیز حفظ کرده است».

این بهانه‌ای می‌شود تا چند ثانیه، آیات روح بخش سوره «عصر» را از زبان محدثه بشنویم؛ «قسم به عصر، به درستی که انسان در خسران و زیان است، مگر …»

مادر محدثه احساس خود را از اولین جرقه‌های تغییر فرزندش با این عبارت بیان می‌کند که «با اشک شوق به محدثه دیکته می‌گفتم و مدام از پدرش می‌پرسیدم که علی، این واقعاً‌ محدثه من است که دارد می‌نویسد؟!»

* «دوست دارم “دکتر” بشم تا مریض‌ها را خوب کنم»

اما غنچه‌ خوش عطر این گزارش که الان دیگر راحت‌تر صحبت می‌کند، با لحن معصومانه و زبان شیرین کودکانه خود که هنوز نشانه‌های لکنت و گفتار درمانی در آن مشاهده می‌شود، چند کلمه‌ای صحبت می‌کند؛ محدثه می‌گوید: «وقتی به مدرسه رفتم، خواندن و نوشتن را یاد گرفتم؛ الان می‌توانم لیوان و قاشق به دستم بگیرم، همه این‌ها را آقای رحمانی یادم داده».

وقتی از محدثه می‌پرسیم که «چند تا دوست در مدرسه داری؟» با زبان شیرین خود می‌پرسد: «اسم دوستانم را بگویم؟» و وقتی با استقبال مواجه می‌شود، یک نفس اسم «مریم، یاسمن، نفیسه، شهربانو، آزاده، معصومه، یونس،‌ امیرعباس و محمدرضا» را به زبان می‌آورد.

این معجزه معلمی می‌گوید: «دوست دارم، وقتی بزرگ شدم، دکتر بشم تا مریض‌ها را خوب کنم».

* وقتی آقا معلم در انتخاب راهکارها درمانده می‌شود

رحمانی در ادامه این گفت و شنود دوستانه و صمیمانه، درباره روش‌هایی که برای تغییر در روحیه محدثه و آموزش‌پذیری او به کار گرفته است، می‌گوید: «روز اولی که محدثه سر کلاس آمد، روز جشن شکوفه‌ها بود؛ با خودم گفتم که سعی و تلاشم را می‌کنم تا وضعیت این طفل معصوم تغییر یابد، اما خدا هم خیلی کمکم کرد، چون خیلی وقت‌ها در انتخاب راهکارها درمانده می‌شدم».

وی درباره روش‌های به کار گرفته در آموزش این کودک معلول و در عین حال توانمند، اظهار می‌دارد:‌ «به خاطر آشنایی نسبی با حرکات ورزشی ابتدا تلاش کردم تا محدثه بتواند حرکات دست و بدنش را کنترل کرده و مداد به دست بگیرد».

* استفاده از لحظه‌های “زنگ تفریح” برای پرورش یک گُل

معلم ۳۶ ساله روستا ادامه می‌دهد: «سپس روش‌های آموزشی را به کار گرفتم و چون باید درس‌ها را به طور عادی به همه بچه‌های ارائه می‌دادم، مجبور بودم بعد از اتمام مباحث، تازه از نوع به سراغ محدثه بروم و شاید امسال بیشترین وقت من در کلاس درس برای محدثه صرف شد؛ حتی در زنگ‌های تفریح با او کار می‌کردم تا صداشناسی و آشنایی با حروف را یاد بگیرد تا اینکه خیالم راحت شد که می‌تواند صداهای حروف را بشناسد».

این معلم که حضرت روح‌الله (ره) شغل او و امثال او را رسالت انبیاء خوانده است، به دیگر ابتکارهایش نیز اشاره می‌کند؛ از جمله اینکه «برای اینکه تمرکز و قدرت فکری محدثه بیشتر شود، در زنگ‌های تفریح و در کنار همکلاسی‌هایش تمرین «پرتاب توپ به سمت هدف» را به او می‌دادم تا هم قدرت پنجه و حرکت دست او بهتر شود و هم تمرکز او افزایش پیدا کند؛ در موقع دیکته گفتن هم، محدثه دوست داشت که حتماً در کنارش بایستم، چون اگر از او دور می‌شدم، آرامش او به هم می‌ریخت؛ البته قبل از همه این‌ها تا سه ماه هیچ اثری از آموزش‌پذیری او نبود و اولین جرقه‌های امیدواری بعد از گذشت سه ماه در او ایجاد شد».

به گفته این معلم فداکار که نمونه کوچک و در عین حال ارزشمندی از صبر و خلوص نیّت ‌آموزگاران زندگی در این آب و خاک است، «محدثه» در «ارزشیابی توصیفی» پایان سال امتیاز «خوب» را گرفته است که با توجه به شرایط گذشته‌اش، این امتیاز از نظر وی «بسیار خوب» یا «عالی» محسوب می‌شود.

* صمیمانه با وزیر و مسئولان؛ معلم چیزی را برای خودش نمی‌خواهد

وقتی از آقامعلم می‌پرسیم که «معلمی یعنی چه؟!»، با همان سادگی و صمیمیت و بدون هیچگونه ژست و پرستیژی می‌گوید: «‌معلمی فقط عشق و علاقه است که اگر کسی نداشته باشد، نمی‌تواند دوام بیاورد، چرا که افرادی با ما بودند و کارها را رها کردند و رفتند».

آقا معلم روستا، صمیمانه خطاب به وزیر و مسئولان نظام تعلیم و تربیت می‌گوید که «به معلمان بیشتر توجه کنند؛ هم از جهت اقتصادی و هم از جهت امکانات آموزشی، چرا که معلم هیچ چیزی را برای خودش نمی‌خواهد و هرچه در اختیارش باشد برای تربیت دانش‌آموزانش به کار می‌گیرد».

رحمانی در پاسخ به این سؤال که «اگر به ۱۷ سال پیش برگردی، آیا همین کار را قبول می‌کنی یا نه؟»‌ ادامه می‌دهد: «همان زمان هم گفتم که اگر نتوانم این کار را انجام دهم، رهایش می‌کنم، اما واقعاً‌ تربیت بچه‌ها را دوست دارم و زندگی‌ام را مدیون همین بچه‌ها هستم».

وقتی به او می‌گوییم که «حرف ناگفته‌ای داری؟»، با لبخند زیبایی پاسخ می‌دهد: «معلمی کلاً حرف‌های «ناگفته» است و نمی‌توان با قلم و بیان آن را توصیف کرد».

البته وی در صحبت با خبرنگار نیز رسالت معلمی خود را فراموش نمی‌کند و از حداقل فرصت‌ها برای اصلاح امور استفاده می‌کندآ آنجا که با اشاره به تغییر کتاب‌های اول دبستان و ارائه سی‌دی‌های آموزشی به معلمان این پایه برای استفاده در کلاس‌ها، از نبودن امکانات کمک آموزشی در روستاهای محروم گلایه می‌کند و از سکانداران نظام تعلیم و تربیت می‌خواهد که به این مدارس توجه بیشتری کنند.

و در پایان این گفت‌وگوی صمیمانه، سخن صمیمانه‌تر «علی کبیری عامری»، «آقا مدیر» دبستان میلاد معین‌آباد پایین است که با خنده‌ای بی‌ریا تأکید می‌کند که «صدای معلمان را به گوش مسئولان برسانید؛ مدارس امکانات می‌خواهند».

***
به گزارش توانا، ظریفی می‌گفت که «معلم شمع است و می‌سوزد» و مگر جز این است که شمع با سوختنش به دیگران نور می‌دهد؛ در گوشه و کنار و جای جای این سرزمین کهن که بزرگانش طلب علم را بر هر زن و مرد مسلمانی واجب شمرده‌اند، کم نیستند امثال «مجید رحمانی» که تمام هستی خود را به اکسیر عشق و صفا و خلوص تبدیل کرده‌ و به پای فرزندان مردم ریخته‌اند؛ نتیجه این اکسیر معجزه‌آفرین هم «شهریاری‌»ها و «علی‌محمدی‌»ها هستند که تا آفتاب بر سر و روی این کره خاکی می‌تابد، نامشان به نیکی یاد می‌شود.

رسانه‌ها، صاحبان لوح و قلم، هنرمندان، مردم کوچه و بازار و بیش از همه و پیش از همه، مسئولان و متولیان امور امروز مخاطب این قند شیرین پارسی هستند که «چو خواهی که نامت رود در جهان، مکن نام نیک بزرگان نهان» و مگر جز این است که هر نام نیکی به برکت وجود یک «معلم نیک» به یادگار می‌ماند؟ پس اندکی به وظیفه خود بیندیشیم.


محدثه دانش آموز معلول مدرسه روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا محدثه و مادرش محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا

محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا پدر و مادر محدثه وسایلش را برای رفتن به مدرسه آماده می کنند دانش آموز معلول مدرسه روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا

محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا محدثه با تشویق معلمش برای بدست آوردن توانایی پاهایش تلاش می کند محدثه عاشق مدرسه است و می خواهد در آینده دکتر شود محدثه در کنار همکلاسی هایش

محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا محدثه و پدر و مادرش در راه برگشت به خانه همکلاسی های محدثه

محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا همکلاسی های محدثه

محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا محدثه در کنار مجید رحمانی معلم کلاس اولش محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا

محدثه در کنار مجید رحمانی معلم کلاس اولش محبت های این معلم بود که توانست امید و توانایی یادگیری را به محدثه بازگرداند محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا

محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا محدثه دانش آموز معلول مدرسه ای در روستای معین آباد از توابع شهرستان پیشوا

منبع: خبرگزاری فارس ، وبلاگ معلولان و زندگی