۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

۱۰ درسی که طی شانزده سال آسیب نخاعی یادگرفته ام

من یک فرد دچار ضایعه نخاعی هستم و به دو دلیل نمی توانم ۲۸ ماه می را فراموش کنم  . اول اینکه ، کشور من پاکستان در ۲۸ ماه مه سال ۱۹۹۸ به قدرت هسته ای رسید ، و دوم اینکه ، من در ۲۸ ماه مه  سال ۲۰۰۲  پس از یک حادثه غواصی در یک دوره آموزشی نظامی در آکادمی نظامی پاکستان در کاکول (Kakul)  (PMA Kakul)، در اثر آسیب نخاعی  ( از قسمت فوقانی سینه به پائین ) فلج شدم .

۲۸ ام ماه می ،  نه تنها برای کشورم ،  بلکه برای خودم نیز نماد قدرت محسوب می شود . این قدرت ، انعطاف پذیری و صبوری بوده که خداوند متعال به من برکت داده و  باعث شده با وجود فقدان حس و حرکت در اندامهای سینه به پائین ، نه فقط  به زندگی خودم ادامه می دهم ، بلکه با یک زندگی فعال روی ویلچر به دنبال آرزوهایم هستم .

من هیچ حرکتی در انگشتانم ندارم ، از آنجائی که اکثر ماهیچه های سینه ام فلج هستند ، تنفسم ضعیف است . یکسری عوارض پزشکی هم مانند حرکات غیردائمی بدن از جمله اسپاسم ، اتونومیک دیس رفلکسی ( که در آن فشار خون من به طور خطرناکی بالا می رود ) دارم و بدنم توانایی خود را برای تنظیم دما از دست داده است.

من همیشه در۲۸ ام ماه می ، جشن تولد دوم خودم را می گیرم ، و دلیل آن این است که چون فکر می کنم من در آن روز دوباره متولد شده ام . این ۲۸ ام ، شانزدهمین روز ، تولد دوم من است و همین تازگیها ، جشن تولد ۳۶ سالگی خودم را نیز جشن گرفتم  .

در این مدت شانزده ساله ، زندگی درسهای زیادی به من داده است و می خواهم ده تا از آنها را در میان  بگذارم تا کسانی که همانند من دچار ضایعه نخاعی می شوند با آن آشنا شده و در جهت بهبود زندگی خود از آنها استفاده کنند  :

۱. همیشه می توانید یک شروع جدید داشته باشید .

هر کسی ممکن است در زندگی دچار فراز و نشیب شود و در مراحلی از زندگی ، درگیر گرفتاری هایی شود . لذت از زندگی در شاد بودن است نه حسرت خوردن . در بلند شدن بعد ازسقوط است . در شروع جدید است . در نگاه کردن به جلو است نه نگاه کردن به عقب . در شروع به پریدن و نگاه کردن به نعمات و برکت ها و همچنین استفاده از فرصت های پنهانی است که درگرفتاری ها یا مشکلات  وجود دارد .

شانزده سال پیش ، من همه چیزهایی را که داشتم از دست دادم ، زندگی حرفه ای من تمام شد و با یک زندگی به شدت چالش برانگیز مواجه شدم . اما درس مهمی که یاد گرفتم این بود که باید واقعیت را بپذیرم و شرایط را درآغوش بگیرم و زندگی جدیدی را با اهداف و رویاهای جدید شروع کنم .

۲٫ قدرت اراده و انگیزه

Ten-Lessons-That-I-Have-learnt-In-My-Sixteen-Years-Of-Paralysis-5

در طول تمرینات نظامی که در در آکادمی نظامی کاکول داشتم ، یکی از سخت ترین کارها ، دویدن یک مایل در کمتر از شش دقیقه بود . این کار بیشتر یک آزمایش قدرت اراده به حساب می آمد  تا قدرت جسمانی . از آنجایی که در آخرین مسافتهای یک مایل ، تقریبا” هیچ انرژی در بدن نمی ماند ، تنها قدرت اراده بود که می توانست به گذر از آن مرحله کمک کند .  در آنجا فهیمدم که اراده همراه با انگیزه می توانند همانند یک افسر ارتش عمل کنند .

الان بیش از ۹۰ درصد بدن من فلج است ، بطوری که حتی انجام برخی از وظایف روزمره ساده مانند انتقال از روی تخت به ویلچر ، بدون کمک دیگران می تواند همانند دویدن یک مایلی چالش برانگیز باشد . اما این انگیزه مستقل بودن در زندگی است که نیروی اراده را در من قوت می دهد  و به من کمک می کند تا بتوانم چنین کارهایی را انجام دهم .

۳. خداحافظی با بهانه گیری ها

حرفهایی مانند : ” من نمی توانم به این هدف برسم ، چرا که :” من سالم نیستم “،” با هوش نیستم “،” خوش شانس نیستم “،” در سن مناسب نیستم ” ، چهار جمله یا بهتر است بگویم بهانه هایی هستند که اکثر مردم را از پیگیری اهداف یا کارهایی که می خواهند در زندگی انجام دهند ، منع می کنند . موفقیت و شادی در گفتن خداحافظی به همه این بهانه ها و انجام آن چیزی است که می خواهید انجام دهید .

بیماری و بداقبالی ، دو بهانه ای بودند که می توانستند مرا به خانه و تخت محدود کنند . درس مهمی که من یاد گرفتم این بود که با همه عذر و بهانه ها خداحافظی کنم و اجازه ندهم که ناتوانی ها بر روی توانایی های من تاثیر بگذارند .

 

۴. نگرش مثبت و خوش بینی

نگرش مثبت همیشه و درهر شرایطی به : افقهای روشن تر ، به موهبتهای پنهان ، به توانایی ها به جای ناتوانی ها ، به خوش بینی، اعتماد به خداوند و قدردانی از او و …. توجه دارد .

من فکر می کنم بدون نگرش مثبت ، درهیچ کجای زندگی نبودم و با وجود فلج بودن از سینه به پائین ، راه دوری نمی توانستم بروم .

۵. داشتن دوستان خوب جدید

Ten-Lessons-That-I-Have-learnt-In-My-Sixteen-Years-Of-Paralysis-4

دوستان واقعی یک موهبت بزرگ الهی محسوب می شوند . من در طول زندگی خودم ، از موهبت دوستان خوب به شکل اعضای خانواده ، هم محلی ها ، هم کلاسها ، هم دوره ها و غیره ، بهره مند بوده ام  . یکی از بزرگترین هدایایی که بعد از محدودشدنم به ویلچر داشته ام ، پیدا کردن برخی از دوستان ویلچری جدید بود . بعضی از آنها دقیقا” همان شرایطی را داشتند که من در ابتدای آسیب دیدگی داشتم  ودر ابتدای مجروحیتم ، برایم خیلی الهام بخش بودند و راهنمائی های خیلی زیادی به من کردند . آنها من را به زندگی بازگرداندند و از خودم می پرسیدم که اگر آنها ، به رغم کوادری پلژی بودن توانسته اند زندگی سالم و موفقی داشته باشند ، پس چرا من نتوانم  ؟

۶. درد و ناراحتی باعث می شود که بنیه شما قوی تر شود .

درد، ناراحتی و مشکلات ، بخشی از زندگی انسان محسوب می شود . آنها شما را مرد می کند  . شما را قوی تر می سازد . هر زمانی که از عهده مشکلات برآئید و بر آنها مسلط شوید ، شما بهتر و بهتر و در زندگی موفقتر خواهید شد.  در واقع تمام دستاوردهای این جهان به خاطر وجود برخی مشکلات است.

قبل از آسیب نخاعی ، من نمی توانستم روزی را تصور کنم که حتی یکی از انگشتانم را نتوانم تکان دهم . اما حالا من شانزده ساله که باضایعه کوادری پلژی زندگی می کنم و احساس می کنم قوی تر و انعطاف پذیر شده ام و قادر به تحمل دردها  و مبارزه با مشکلات زندگی هستم .

۷٫احترام بجای دلسوزی

Ten-Lessons-That-I-Have-learnt-In-My-Sixteen-Years-Of-Paralysis-2

چیزی که افراد پس ازنشستن روی ویلچر به وفور با آن برخورد می کنند ، دلسوزی یا تاسف است . برای تبدیل دلسوزی به احترام باید شجاع باشید ، به سختی کار کنید و یک نمونه برای خودتان مثال بزنید. من به رغم عدم توانائی نگه داشتن قلم و نداشتن قدرت نوشتن ، تحصیلاتم را با فارغ التحصیلی و دریافت مدرک کارشناسی ارشد و گذراندن دوره های کامپیوتری ارتقاء دادم . وقتی راه رفتن دیگر برایم یک گزینه به حساب نمی آید ، صحبت راه رفتن می تواند باشد  .

۸ . تصویر خوب از خود

Ten-Lessons-That-I-Have-learnt-In-My-Sixteen-Years-Of-Paralysis-1

عدم توانایی راه رفتن به این معنا نیست که از دیگران پائین تر یا کمتر هستید . داشتن یک تصویر خوب ، موضوع بسیار مهمی است . در تمام مدت ، مردم شما را همانطور می بینند که خودتان می بینید . به رغم محدود بودن به ویلچر ، همیشه اعتماد به نفس و عزت نفس من بالا بوده است . ممکن است که توانایی های جسمی من کمتر باشد، اما توانایی های ذهنی و فکری من نه . من خودم را ارزان  نمی فروشم و اجازه نمی دهم وضعیت من معرف شرایط و منزلت من باشد ، و این از اتفاقاتی دیگری است که من طی شانزده سال فلج بودن آموخته ام .

۹٫کشف فرصت های پنهان

“فرصت های رو به رشد زندگی با محدودیت های جسمی کمتر می شود .” و این چیزی است که من بارها آن را شنیده ام . اما درواقع ، خلاف این موضوع صحت دارد . ناتوانی های جسمی می تواند فرصتی را برای شناخت قابلیتها و توانایی های واقعی شما فراهم آورد. همیشه فرصت هایی وجود دارند ، که شما فقط باید در مورد آنها فکر کرده ، آنها را کشف و خود را برای پرداختن به مهارت های جدید آماده کنید.

زندگی در یک منطقه روستایی ، داشتن اندامهای فلج  از سینه به پائین ، و عدم وجود دانشگاه درنزدیکی من ، امکان حضور در کلاسهای منظم را برای من غیرممکن می کرد . اما با حضور در آزمون ها به عنوان یک داوطلب خصوصی ، فرصت تحصیلات و بهبود مهارت های من فراهم شد و من توانستم کتاب بخوانم و از آموزشهای اینترنتی و یوتیوب به عنوان معلم استفاده کنم .

۱۰٫ لذت واقعی زندگی ، در مفید بودن انسان است

Ten-Lessons-That-I-Have-learnt-In-My-Sixteen-Years-Of-Paralysis

لذت واقعی زندگی در محبت کردن ، خدمت به دیگران و ایجاد راحتی و آسانی برای زندگی دیگران است .

” اینکه چه کسی سزاوار این است که به بهترین نحو ممکن خدمت کند و اینکه چگونه می توانید به بهترین وجه خدمت کنید” ، موضوعاتی هستند که ارزش توجه به آنها را دارد . پاسخ من به این سوال این است : افرادی که از آسیب نخاعی رنج می برند ، سزاوار خدمت به بهترین نحو ممکن هستند  و بهترین راه برای خدمت به آنها ، هدایت و انگیزه دادن آنان به سمت یک زندگی فعال است . روشی که من  برای این هدف اتخاذ کردم شامل  : ” تشکیل یک  گروه از افراد دچار آسیب نخاعی در یک رسانه اجتماعی ” ، ” نوشتن اولین کتاب جامع در مورد نحوه زندگی فعال با آسیب نخاعی  ” بود . وقتی کسی به من می گوید : ” با خواندن کتاب تو بعد از یک دهه رنج آسیب نخاعی  ، زندگی من آسان تر ، بهتر و فعال تر شده ” ، احساس می کنم هیچ ثروت و موفقیت شخصی نمی تواند این رضایت و شادی را به من بدهد .