توسطadmin1391/02/220مطالب, مطالب خواندنی بسمه تعالی یا فاطمه ادرکنا ای دردانه خلقت! … ای سیده زنان عالم از ابتدا تا آخر! … روز میلادت را روز زن و روز مادر نامیدند چرا که به گواه تاریخ در هر سه نقشت یعنی مقام دختری، همسری و سرانجام جایگاه رفیع مادری آنقدر خوش درخشیدی که برای همیشه اسوه و الگوی بیبدیل ماندی و خواهی ماند. چه جای تعجب اگر عصاره صبوری و رحمت، رسول خدا صلیالله علیه وآله ، تو را «مادر پدر» (ام ابيها) بخواند و چنین به دیدار تو و بوییدن تو مشتاق باشد که مهر تو الهی است و بوی تو بهشتی … فاطمه جان من دختر، همسر یا مادری از بیشمار زنان این مرز و بومم … ناگفتههایی دارم که سالهاست بر دلم سنگینی میکند اما هر گوشی توان شنیدن آنرا ندارد؛ اگر با تو که بر مظلومیت و بردباریت همه اذعان دارند هم نگویم پس به که گویم؟ آری فاطمه جان دختران، زنان و مادرانی را دریاب که زخم خوردة تقدیرند اما ایکاش دردشان همان زخمشان بود. اگر معلولیت و محدودیت را تقدیر به زنان معلول داد، محرومیت از بسیاری از مواهب طبیعی و حقوق انسانی را که برایشان مقدر نمود؟ یا فاطمه جان درد دل دختر جوان معلول را شنو … حادثهای سلامتیام را برد اما آرزوها و نیازهای جوانیم را به حسرت و تاسف تبدیل نمود. از ترحم و دلسوزیهای بیمورد به تنگ آمدهام … از اینکه نتوانستم به آرزوهای پدر و مادرم برای دامادی خوب و نوههای سالم تحقق بخشم خود را سزاوار سرزنش میدانم. با چه زبانی به اطرافیانم بگویم مرا و توانمندیم را باور کنید … به من فرصت دهید … با دلسوزی و ترحم بیجا مانع شکوفایی استعدادم نشوید؛ بیش از این دلم را نشکنید و با زخم زبان مرا نرنجانید. بگذارید با گذشت زمان و انطباق هر چه بیشتر با معلولیتم در هر یک از عرصههای علمی، فرهنگی، هنری و ورزشی که علاقمند بودم و استعداد داشتم تلاش کنم تا آنجاکه توی پدر زحمتکش و مادر زجر دیدهام دیگر مرا سربار خانواده و مایه سرافکندگی خود ندانید. فاطمه جان من زنی معلولم … سینهای مالامال از غم و خسته از شرایط دشوار زندگی دارم… کمکم کن تا تغییر نگاه پر مهر و عطوفت شوهرم در پیش از معلولیت به نگاه سرد و سنگین پس از معلولیت را درک کنم. رفتار تلخ و سرد همسرم، پدر فرزندانم و شریک راستین زندگیم را چون زخمی بر روح و جانم باز هم پذیرا باشم. پرخاشگریها و بهانه گیریهای رو به تزایدش را همچون گذشته به خستگیاش تعبیر کنم… مرا برای ادامه این زندگی طاقت فرسا مدد ده . چرا او دائم محدودیت جسمانیم را به رخم میکشد، مگر قصوری در وظایف همسری داشتهام؟ چرا نمیخواهد بپذیرد اگر به پاس خاطرات خوش مشترکمان نبود و یا عشق به همزیستی با فرزندانم و اینکه شاهد شکوفایی و بالندگی هر چه بیشتر آنها باشم نبود، حتی لحظهای از این شرایط سخت و خفت آور را تحمل نميکردم. براستی به چه جرم ناکرده و به چه قصوری غرورم را جریحه دار میکند … و روحم را میآزارد؟ آری باز هم تو تنها سنگ صبور و مرهم این زخمهای نادیده و جانکاهی … تویی که خدا بردباریت را پیش از آفرینشت آزمود. زهرا جان من هم مادری معلولم … این درد را به کجا برم وقتی حتی تنها جگر گوشهام، پارة تنم از معلولیت من احساس سرافکندگی و شرمساری دارد و با زبان بیزبانی به من میفهماند که حتی در اطراف مدرسه او هم پیدایم نشود چرا که بخاطر مادر معلولش از دوستانش خجالت میکشد … منی که در جایگاه مادری با وجود معلولیت از مادری کم نگذاشتهام، آیا سزاوار چنین تحقیری هستم؟ چرا محیط اجتماعی و همنوعانم به انحاء مختلف کرامت انسانی و عزت نفسم را زیر سوال میبرند؟ تو تنها مرهم زخمهایی هستی که تا عمق جانم را سوزانده اما سعی کردم با صبوری در خود ریزم و نمایان نسازم. یا فاطمه تو خود زن بودی و بخوبی روح حساس و زود رنج زنان را میشناسی؛ ما زنان معلول برای زندگی در جامعهای که متاسفانه هنوز خیلی از باورها و نگرشهای نادرست در خصوص معلولیت و معلولین اصلاح نشده، ناگزیر به تحمل مشقات زیادی هستیم و بارهای گرانی را بر دوش داریم ما را دریاب …. ما را دریاب. و تو ای بانوی ایرانی: اگر مادر این دیاری مظهر عشقی اگر زن این دیاری مظهر صبری اگر دختر این دیاری مظهر مهر و وفايی اگر خواهر این دیاری مظهر صدق و صفايی هرکه یا هر چه هستی عشق، صبر، مهر و وفا، صدق و صفا روزت مبارک فريده حلمي helmi_farideh@yahoo.com f_helmi@gsi.ir