آرشیو دسته ها برای داستان های آسیب نخاعی

چقدرساده نخاعی شدم

سال 1365 بود .حماسه های رزمندگان اسلام درجبهه های نبردحق علیه باطل درسراسر میهن اسلامی طنین اندازشده بود. من که ازابتدای شروع جنگ توفیق خدمت در جبهه هاراپیداکرده بودم ، می دانستم که ترابری وسرعت…

سفر با ياد ماندني

طبق برنامه های روزانه خودم پوست بدنم را از حیث وجود زخمهای فشاری و هرگونه آسيب احتمالی بررسی می کردم. که ناگهان تلفن زنگ زد. همسرم گوشی را برداشت و به من گفت که با…

درمان شگفت انگيز

با وجود اینکه زمان زیادی از آن ماجرا می گذرد ،امایادآوری آن هنوز هم برایم لذت بخش است. به همین دلیل همیشه خداوندرا شاکر می باشم .در آن سالها غیرازامیدبه خدا، تنها مشوق من پدرم…

تنها نمی مانی

خدايا مرا بر آن مدار در پی عافيت تن از رويارويی با خطر بپرهيزم. ودر طلب رهايی از درد دست تکدی دراز کنم. خدايا، مگذار در آوردگاه زندگی به جای اتکاء به نيروی خويش چشم…

داستان سفر زیبا

امسال هم مثل سالهای قبل برای عید برنامه مسافرت داشتیم ومن بیشتر ازهمه سالهای قبل شاد بودم ، چون دراین سفرمادر بزرگ وپدربزرگ وخاله هایم نیزهمراه ما بودند و برای من که دختری تنهابودم ،وجوداین…