آرشیو دسته ها برای داستان های آسیب نخاعی

مكاتبة سطلي

وقتي ديد آسانسور خراب است. انگاري آب سردي رويش ريخته باشند . مثل مجسمه اي سنگي چند لحظه اي همان جا ايستاد. مي خواست با مشت بر آسانسور بكوبد ، مي خواست داد بزند و…

لبخند مهربان یک نقاش

گاهی اوقات که مسیر کوچه را طی می کردم تا برای خرید به مغازه ای که در انتهای کوچه وجود داشت ، بروم ، اورا می دیدم .روی پله خانه شان می نشست و به…

چتر باز قهرمان

مارش پرچم راكه زدند ، گروه پرچم تفنگ هايشان راپيش فنگ كردند  و درجه داران و افسران دستهايشان را بالا بردند و احترام گذاشتند ، در حالي كه پرچم با سرود ملايمي كه در فضا…

لكه كوچك بي اهميت ، زخم فشاري وحشتناك

دروره انترني خودم را مي گذراندم .وارد بخش پوست شدم . ازديدن زخم هاي عميقي كه درنواحي خاجي و پاشنه هاي اوبه وجودآمده بود ، تعجب كردم . پسري حدود 16 ساله بود. نامش منصوربود…

غريق نجات

بعد از خوردن ناهار و كمي استراحت ، به همراه پدرومادرم به كنار ساحل رفتيم تاكمي قدم بزنيم . چرخ هاي ويلچر پدر برروي ماسه ها ردي بر جا مي گذاشت . هوا كمي گرفته…