توسطadmin1390/04/060مطالب, معلولین موفق حسن فاتحي، متولد خرداد 1348 و ساكن استان اردبيل است. او رشته روانشناسي باليني را در هفت ترم به اتمام رسانده است. فاتحي درباره مشكلات دنياي معلولان ميگويد: «زماني كه دريچه ديگري از نوع زندگي معلولان پيشروي چشمانم باز شد، به صورت عيني به بيعدالتيهاي موجود در مورد معلولان پي بردم، از اين رو وبلاگي با عنوان «دستنوشتههاي شخصي يك فرهنگي» تهيه و تلاش كردم تعاملي از نوع رسانهاي با محيط برقرار كنم. البته براي اينكه معلوليت در محدوديت و مشكلات ختم نشود، تلاشم بر اين است مثل يك شهروند معمولي، در مورد مسائل روز نيز نظراتم را مطرح كنم.» به اعتقاد حسن فاتحي، «معلول نه تنها با مشكلات زندگي دست و پنجه نرم ميكند، بلكه با فقر فرهنگي و نگرشهاي نادرست مردم جامعه نيز روبرو است.» او محدوديت و مشكلات را از همين كملطفيها و بيتوجهيها ميداند و معتقد است معلولان بايد با تلاش بيشتر در عرصههاي اجتماعي، خود را تثبيت كنند. متن گفتگو با اين فرد معلول موفق را بخوانيد. **** چه زماني دچار معلوليت شديد؟ - شش ماهگي به دنبال تب شديدي، دچار معلوليت پوليو (فلج اطفال) شدم و از ناحيه پاها معلوليت دارم. از سال 1348 تا 88، اين چهار دهه زندگي، چگونه گذشته است؟ و اگر بخواهيد هر دهه را در يك جمله تعريف كنيد، چه ميگوييد؟ - دهه اول، شيطنت و فعاليتهاي خاص دوران كودكي دهه دوم، فعاليتها و باورهاي مذهبي و تحصيل دهه سوم، مسئوليتپذيري و اشتغال دهه چهارم، گرايش به فعاليتهاي ماندگار آيا مشكلات موجود و كمبود امكانات، شما را از ادامه تحصيل منصرف نكرد؟ - مشكلات پيش رو و ناتواني در حركت باعث شد كه تحصيلات خود را يك سال ديرتر از افراد عادي آغاز كنم، امّا وجود راهنمايان خوب در اطرافم و تشويق آنها، عامل مهمي در موفقيت تحصيلي من محسوب ميشود. بعد از پايان دوره كارشناسي، يك سال به عنوان طرح پيامآوران بهداشت در بهزيستي خدمت و در سال 74 بعد از مصاحبه، به عنوان مشاور مدارس شروع به فعاليت كردم. مشاور كيست و چه وظايفي برعهده دارد؟ به نظر شما تجربه كار كردن با بچهها چگونه است؟ - مشاوره، فرايندي ميان دانشآموزان و مشاور است كه با توجه به حساسيت دوره نوجواني، راهنماييهاي مختلف تحصيلي – سازشي از سوي فردي كه حداقل داراي مدرك كارشناسي و روانشناسي است، به دانشآموزان داده ميشود. مشاور، اطلاعات خوبي در مورد رشتههاي تحصيلي در اختيار دانشآموزان قرار ميدهد تا با اطلاعات درست، زمينه تصميمهاي مناسب فراهم شود. در واقع شالوده اصلي موقعيتهاي اجتماعي، در نوجواني پايهريزي ميشود، آنها دوست دارند در مورد دورنماي رشتهها و مشاغل جامعه، چگونگي باورهاي مذهبي و فلسفي و عوامل موفقيت خودشان، مطالبي ياد بگيرند. چه خاطره جالبي از نخستين كلاس خود داريد؟ خاطره جالبم از نخستين روز كارم است. درست زماني كه خواستم وارد كلاس شوم، چند تا از همكارهاي صميمي با توجه به وضع جسمي من گفتند كه اين كلاس، دانشآموزان ناسازگار زيادي دارد. بنابراين بهتر است مواظب باشي! البته آنها درست ميگفتند و من در جلسات اول، مشكلات زيادي داشتم، اما به تدريج از اخلاق خود براي بچههاي كلاس گفتم كه در عين دوستي، اجازه بينظمي و شيطنت نميدهم و بعد از مدتي همان كلاسي كه همكاران ديگر از آن واهمه داشتند، برايم جذابتر شده بود و ارتباط خوبي با دانشآموزان برقرار كردم. آيا تا به حال متوجه علامت سؤالي در نگاه بچهها، در مورد شرايط جسميتان شدهايد؟ چطور آنها را توجيه كرديد كه از دوران كودكي با ديدي عاقلانه معلوليت را درك كنند؟ پسر بزرگم كه هم اكنون در پايه پنجم ابتدايي تحصيل ميكند، خيلي در مورد شرايط جسمي من كنجكاوي نميكرد، ولي پسر كوچكم از دو سال پيش خيلي كنجكاوي ميكند و مدام ميپرسد: «بابا چرا اين طوري شدي؟ بابا كي مقصر بود؟» من هم تلاشم اين است كه در حد فهمش برايش توضيح دهم، زيرا با هركسي بايد با زبان خودش سخن گفت. در وبلاگ شما به فقر فرهنگي و نگرش نادرست جامعه به معلولان اشاره شده است. دلمشغوليهاي شما در اين موارد چيست؟ و براي رفع آنها چه ميكنيد؟ متأسفانه تجربيات دردناكي در اين موارد داشتهام؛ هم در دوران كودكي و هم در محيط دانشگاهي و حال حاضر. در محيط دانشگاه استادي داشتيم كه خيلي واضح، معلولان را در كلاس دست ميانداخت، از تأثير شكل ظاهري افراد حرف ميزد و به وضع ظاهري معلولان اشاره ميكرد تا به زعم خودش، بحث را عينيتر كند، غافل از اينكه در كلاس افراد معلول هم حضور دارند. من معتقدم افراد معلول را بايد عليرغم مشكلاتشان پذيرفت و تكريمشان كرد. مطمئنم توانمنديهاي معلولان، راهحل مشكلات آنان و حتي ديگران ميشود، ولي به علت شرايط آسيبپذيري كه معلولان در آن قرار گرفتهاند، اگر محبت جامعه به آنان مشروط باشد، استعدادها هدر ميرود. به نظر من بايد برخورد جامعه با معلولان، پذيرش بدون قيط و شرط باشد. تعريف شما از معلوليت چيست؟ من معلوليت را محدوديت نميدانم و معتقدم هركجا معلولي که نتوانسته استعدادهايش را بروز دهد، مطمئناً در محيطي فقير و با مديريتي كارشكن همراه بوده است. گويا شما از نقص مديريتي و نارساييهايي كه در زمينه حقوق معلولان و شئون آنها وجود دارد، گلايه داريد و سعي كردهايد صداي خود را از طريق وبلاگ، به گوش مسئولان برسانيد. اكنون خواستهاي اصلي خود را به مسئولان بگوييد. معتقدم در مورد جامعه معلولان، بحران مديريت مبتني بر اصول انساني و خيرخواهانه وجود دارد. يعني كمتر مديراني وجود دارند كه افراد معلول را واقعاً باور داشته باشند. سازمان متولي معلولان، بهزيستي، از اساس اشكال دارد. من با بهزيستي بيگانه نيستم و هدفم هم تخريب يا كم كردن ارزش كاركردها نيست، بلكه معتقدم نيروي موجود در بهزيستي براساس كارشناسي و به صورت هدفمند براي مددكاري معلولان انتخاب نشده است، در صورتي كه كار در سازماني متعلق به انبوه انسانهايي با مشكلات جسمي – روحي و اجتماعي، تخصص همراه با تعهد نوعي نياز دارد.مشكلات اساسي ما به باور من، عبارتند از: 1- نبود مديريت خلاق براي ترميم پيكره سازمان متعلق به معلولان 2- پايبند نبودن سازمانها و ادارات به حداقلهاي تصويبي مجلس شوراي اسلامي 3- نبود مركز هماهنگي واحد براي سياستگذاري كلي فعاليتهاي تشكلات غيردولتي 4- كارشناسي نادرست در مورد قوانين حمايتي براي معلولان. 5- شناسايي نشدن مشاغل مرتبط و مناسب معلولان. كداميك از تجربههاي شما ميتواند به پربار كردن زندگي معلولان كمك كند يا آنها را از خطرات برهاند؟ توصيه من به دوستان عزيز، يكي در مورد انتخاب شغل متناسب با شرايط خودشان است و ديگري هم اينكه براي ازدواج عجله نكنند و بعد تأمين حداقلهاي زندگي به دنبال فرد مناسب باشند، زيرا روح معلول، روح عاطفي، پاك و نيازمند محبت است كه فقط در شرايط عاشق هم بودن ميسر ميشود. منبع: تهیه کننده «انجمن باور» – انتشار: روزنامه اطلاعات