جزئیات وبلاگ

به افراد نیازمند کمک کنید

  • خانه / مطالب / سالمندی با آسیب…

امروزه آسیب نخاعی (SCI ) از يك عارضه ي نزديك به مرگ بعد از ضايعه ،  به يك ناتواني تبديل شده است . بطوری  كه امروزه تقريبا” تمام مردم از فرايند اين ضايعه زنده مي مانند و حتی بسیاری ازآسیب دیدگان می توانند به فردي فعال تبديل شده و يك زندگي مولد را دنبال  كنند . با بقاي ايجاد شده بعد از آسيب نخاعي ، در حال حاضر ما افزون بر فرآيند طبيعي سالمندي ، با مقوله كثرت فزاينده افراد مسن دچار آسيب نخاعي نيز مواجه هستيم . از طریق آموزش و ايجاد مداخلات مطلوب می توان روند پیری را تعديل كرده  و بطوري امیدوارنه ،‌ آغاز سير نزولي آن را به تاخیر انداخت .

پایگاه ملی اطلاعات وآمار بیرمنگام – آلاباما  ، بر اساس داده های مربوط به افراد مبتلا به آسیبهای نخاعی ،  میزان امید به زندگی افراد نخاعی که حداقل 1 سال پس از صدمه اولیه خود زنده مانده اند  را ارائه داده است . طبق این داده ها ، فردی که در زمان شروع آسیب نخاعی  20 سال سن داشته ،  دارای طول عمر قابل توجه خواهد بود .
مطالعه اي که در سال 1988 به سفارش انجمن جانبازان نخاعي امریکا انجام شده نشان داد كه حدود 40 درصد از کل افراد آسيب نخاعي در ایالات متحده ، بیش تر از 45 سال سن داشتند و 25 درصد افراد نیز بیش از 20 سال از ضايعه آنان مي گذشت  .
بخش آسيب نخاعي بیمارستان کرایگ به عنوان یک مرکز آموزشي- پژوهشي توانبخشی طی سالهای 1993 تا 1997 جهت تمرکز بر مسائل مربوط به سالمندي بیماران نخاعي تامين اعتبار گردید . در طی آن مدت یک سری از مطالعات جهت شناسایی و درک مسائل متعدد مربوط به روند پیری همراه با ناتوانی و بخصوص آسیب نخاعی انجام شد . نتيجه ي این مطالعات ، شناسائي مدلي بود كه طي آن  3 مرحله را بعد از شروع آسيب نخاعي توصيف نمودند .

این سه مرحله عبارتند از :

مرحله اول : فاز بازسازي حاد
فاز اول ، مرحله ترميمي حاد است که در طول 2 سال اول بعد از اسيب نخاعي اتفاق مي افتد . در اين مرحله ، یک فرد  نخاعي نزدیک به 100 درصد از توانایی ها و عملکرد های ممکن خود را با توجه به ضايعه عصبي اش بدست مي آورد . این توانائي ها در مورد افراد پاراپلژي ممکن است شامل گام برداشتن  یا حرکت با بريس و عصاهاي زير بغلي و ازاین قبیل موارد باشد . برای يك فرد پاراپلژي با سطح ضايعه بالاتر ، این موضوع می تواند شامل داشتن زندگي مستقل با استفاده از يك ويلچر باشد . اما برای يك فرد تتراپلژی ، ممکن است شامل استفاده از كمك يك مراقبت طي چند ساعت در روز باشد و برای يك فرد تتراپلژی با سطح ضايعه بالاتر ، می تواند شامل توانائي استفاده از كمك مستقیم همیار در مراقبت از آنها باشد .
مرحله دوم : فاز تثبیت و نگهداری
پس از مرحله بازسازی حاد ، فرد دچار ضایعه نخاعي  يك حالت پایدار پيدا مي كند که آن را به عنوان مرحله ثبات و نگهداری توصیف می کنند. این مرحله خاص بسته  به سن شروع ناتوانی ممكن است سال ها طول بکشد و مجموعه ای از متغیرهای سالمندي مانند ژنتیک خانوادگي ، سبک زندگی ، تطبيق با استرس ، نقش جامعه و وضعيت ضايعه بر روي آن تاثير دارند . برای یک فرد جوان این حالت پایدار ممکن است بيشتر ازسال 20 بطول بی انجامد ، در حالی که براي كسي كه در دوره سالمندی دچار ضايعه شده باشد  ، این حالت ممکن است فقط چند سال باشد .
در طول مرحله ثبات ، با افزايش طبيعي سن ، فرد با  يك اثر فزاينده و تنش هاي اضافی حاصل از آسيب نخاعي مواجه می شود . به عنوان مثال ممکن است استفاده مفرط از دستها جهت جابجا شدن ، هل دادن ويلچر یا آسيب هاي پوستي ناشي از فقدان حس که در یک فرد طبیعی ديده نمي شوند ، در این مرحله وجود داشته باشند . این اثر افزايشي و تجمعی ،‌ روندي را ايجاد مي كند كه مي تواند باعث  تسریع پیری گردد . چنين استنباط مي شود كه افراد نخاعي  سریع تر پیر مي شوند ، به اين معنا كه آنها در نقطه اي از زندگي خودشان ، مجبورند در سنيني بسيار زودتر از افراد جامعه روش حفاظتي خود را تغيير دهند .
مرحله سوم : فاز تنزل
مرحله سوم و پایانی از مدل پیری آسيب نخاعي ، فاز تنزل است و به مرحله اي منسوب شده كه در آن ، يك فرد همزمان با فرايند افزايش سن ، مجبور به ايجاد تغييراتي در نحوه زندگي خود مي گردد . این تغییرات ممکن است مواردي از قبیل نياز به تجهیزات اضافی ( بعنوان مثال : استفاده از ويلچر برقي . درحالي كه تا قبل از آن تنها از ويلچر دستی استفاده می كرده ) ، افزايش نياز به مراقبت همراه و کاهش فعالیت ها و محدود شدن آنها تنها به چند فعاليت و … باشد .
مشخص شده که این مدل پیری در افراد آسيب نخاعي براي دیگر معلولیتها نيز اعمال مي شود . اثر تنزل به ویژه درجمعیت فلج اطفال بارز است و به عنوان یک گروه ، همگي آنها سرتاسر فاز بازسازي حاد و تثبيت را طي كرده اند ، و در حال حاضر بطور جدی در مرحله تنزل قرار مي گيرند . در حالی که فاز تثبيت  براي افراد آسيب نخاعي به خوبی پيشرفت كرده ، سیستم های مراقبت از آسیبهاي ضربه مغزي (TBI ) هنوزهم در تلاش براي بهينه نمودن برنامه های بازسازي حاد و تثبيت هستند  .
بطور کلی برای درک روند پیری ، بسیار مهم است که از سن شروع ناتواني ها ، آگاهي داشته باشيم . از آنجا که روند طبیعی پیری در یک فرد قبل از شروع ناتواني رخ داده ، ميزان روند پیری قبل از آسیب ديدگي ،  تعیین کننده توانایی بازیابی و انطباق با ضايعه نخاعي جديد خواهد بود . ما می دانیم همانطور كه سن یک فرد عادی افزايش مي يابد ، قدرت او برای انطباق با ناتواني هاي جدید کمتر می شود و در نتیجه فرد کاهش كارآئي یا سطوح عملکرد را در خود  تجربه خواهد كرد بطوری که این تنزل در مقايسه با یک فرد جوان تر محسوس تر است . پروفایل هاي افراد مبتلا به آسيب نخاعي مسن تر نسبت به جمعیت افراد جوان تر ، ‌داراي دموگرافيكي کاملا متفاوت بوده  و بررسی آنها نشان مي دهد كه سطح استقلال آنان بسیار پایین تراست و به احتمال خیلی زياد بايد از مراكز نگهداري جوانان ترخيص و جدا گردند .
یکی از مسائل بسیار مهمی که در رابطه با پیری مبتلایان به آسيب نخاعي مطرح است ، مشکل افزايش سن مراقبين آنها می باشد .  درست همانطور كه افراد دچار آسيب نخاعي پير مي شوند ، مراقبين آنها ( خواه والدين آنها باشند خواه همسر و غیره  ) ، همگي دچار تغييراتي مي شوند كه طي آن ‌ توانائي آنها در ارائه مراقبتهائي كه چندين سال بعد از آسيب نخاعي به عمل مي آورده اند ، کاهش پیدا می کند . بالا رفتن سن يك مراقب ، باعث ايجاد معضلات جسمی وروحی برای فرد می شود .  متخصصين پزشکی عمدتا” توجه خود را بر روی فرد دچارناتوانی متمرکز می نمایند و از اين رو ، نیازهای مراقبين اغلب نادیده گرفته می شوند. همچنين این موضوع هنگامي مي تواند به يك بحران پزشكي تبديل شود كه پدر و مادر يا ساير اعضاي خانواده ،‌ دیگر قادر به ارائه مراقبت با كيفيت مناسب و بازدارنده از بيماريها و عوارض برای فرد نخاعی نباشند . معمولا”این گونه تغییرات ، فرد ناتوان را مجبورمي كند كه متوسل به سيستمهاي جديد مراقبتي و يا نقل مكان به موسساتي شوند كه توانائی مراقبت ازآنها را داشته باشند  .  از این رو در چنین شرایطی آنها باید به دنبال سیستم های جدید مراقبتی و / یا حرکت به نهادهای جدید ارائه دهنده سیستمهای مراقبت باشند  . گاهی اوقات این تغییرات تا اندازه اي چشمگیر هستند كه اغلب باعث بروز ناراحتیهاي عاطفی مي شوند تا جائی كه نیاز به مشاوره و ايجاد مهارت های روانی جدید در فرددچار آسيب نخاعي و مراقبان آنها احساس مي گردد  .

موضوع مهم دیگر درفرآیند پيري ، پارامترکیفیت زندگی است که همواره مورد توجه محققان بوده است . علیرغم اینکه به نظر می رسد عملکرد اندامهاي بدن افت پیدا می کند  و فعالیت ها کاهش و نياز به مراقبت همراهان و نیاز به تجهیزات كمكي افراد افزایش مي يابد  ، بااین حال اغلب افراد گزارش مي كنند كه از زمان آسيب نخاعي به بعد ، هرگز در مورد خودشان و یا هر نقطه اي از زندگي خود احساس بهتري نداشته اند .
در اصل ، این یافته هاي متناقض بدست آمده از طريق ادراك  ، به نحواحسن توضیح می دهند که پیری ابعاد متعددی دارد ، که یکی از آنها فیزیولوژیک است ، دومين بعد آن اجتماعی ، و سومين بعد آن ، بعد معنوی و یا روحی مي باشد . همانطور که افراد پيرتر مي شوند ، چه جزو افراد دچارناتوانی باشند چه نباشند  ، يك جستجو برای مفهوم در زندگی وجود دارد ، و برای بسیاری از افراد ، این معنا در زندگی  نسبت به تغییرات مختلف فیزیولوژیکي و اجتماعي يا تنزل ها اهميت بيشتري پيدا مي كند . اما در مجموع ناشناخته های زیادی در این فرآیند وجود دارد .
به طور معمول ، یک فرد دچار آسيب نخاعي را با عوارض او ارزيابي می کنند . در این راستا انجمن ضايعات نخاعی آمریکا  ( ASIA )  یک گروه بندی متعارف را در مورد آسيب نخاعي انجام داده است که بر اساس آن جنبه پزشكي فرد برای توصیف ارزیابی او توصیف شده است .  به عنوان مثال یک تتراپلژی C6 ، عملکرد عضلات اکستانسور مچ خود را همچون قبل از آسیب حفظ کرده ، اما حس و حرکت خود را در زیر سطح آسیب بطور کامل از دست می دهد .
همانطور که تحقیق بر روی روند پیری ادامه دارد ، مهم این است که ما درک خودمان را فراتر از درک یک اختلال گسترش دهیم . باید اثر افت عملکرد اندامها به دلیل نارسائی به عنوان ناتوانی توصیف شود ، به این معنا که باید توصیف شود که چرا  یک فرد تنها دارای عملکرد اکستانسور مچ دست است ، و اینکه به چه دلیل این افراد  قادر به انجام انواع چیزهایی مانند اجابت مزاج و مراقبت از مثانه خود ، لباس پوشیدن ، و غیره هستند یا نیستند و از این قبیل .
امروزه اندازه گیری افت ها و یا ناتوانی ها ، بوسیله ابزاری به نام معیار استقلال عملکردی( FIM )
( Functional Independence Measurement ) انجام می شود  و در حال حاضر در تمام مراکز پزشکی معتبر ،  این شاخص به طور گسترده ای جهت نظارت و ارزیابی تغییرات حاصله در عملکرد یک فرد مورد استفاده قرار می گیرد . با کمک شاخص FIM می توان میزان کمک مورد نیاز یک فرد دچار آسیب نخاعی را جهت حفظ عملکرد کارهای روزمره خود ارزیابی نمود .
موضوع جدیدی که باید مورد توجه قرار گیرد ، مفهوم معلولیت (handicap ) است . معلولیت به عنوان از دست دادن توانایی فعالیت در جامعه به خاطر ناتوانی توصیف می شود  ، که در آن ، افت عملکردها ناشی از نارسائی است . از نمونه های معلولیت می توان به ناتوانی درمحیط جامعه بخاطر استفاده از ویلچر اشاره نمود ، که ممکن است یا دسترسی ویلچر وجود نداشته باشد و یا اینکه جابجائی برای یک فرد ویلچری امکان پذیر نباشد . مثال دیگرعدم توانایی فرد ناتوان برای کسب حقوق و دستمزد مناسب به دلیل از دست دادن عملکرد است .
در بیمارستان کریگ ، ابزاری برای اندازه گیری و نظارت بر اثر معلولیت ایجاد شده است . این ابزار ، تکنیک ارزیابی و گزارش بیمارستان کریگ محسوب می شود . در این ابزار ، یک سری از سوالات مرتبط با استقلال فیزیکی ، وضعیت تحرک وجابجائی ، شغل ، وضعیت اجتماعی، کفایت خود اقتصادی و از این قبیل موارد طراحی شده و بر اساس آنها پاسخ ها درجه بندی گردیده اند . نمره داده شده به پاسخها نشان می دهد که تا چه حد فرد با جامعه یکپارچه شده است. ارزیابی های حاصل از این نمرات ( به عنوان مثال : وضعیت ادغام با جامعه ) می توانند در سال های بعدی زندگی برای درک اثرات پیری اهمیت داشته باشند .

مهمترین عوارض مرتبط با پیری در افراد دچار آسیب نخاعی

در روند پیری مبتلایان به آسیبهای نخاعی ، ما می توانیم شاهد پیامدهای فیزیولوژیکی خاص ، به ویژه در دستگاه ادراری، دستگاه گوارش ، سیستم اسکلتی عضلانی و سیستم عصبی باشیم  .
–    دستگاه ادراری : در بسیاری از آسیب دیدگان نخاعی ، دستگاه ادراری بطوری خاص تحت تاثیر قرار می گیرد . امروزه وجود یک عارضه عصبی در مثانه شناسائی شده که علیرغم اعمال روش های مدیریت ، خطر ابتلا به سرطان مثانه را دراین افراد افزایش می دهد . در مطالعه ای که اخیرا” دربیمارستان کریگ انجام شده ، مشخص شده که یک نمونه ازسرطان مثانه وجود دارد که در جامعه افراد دچار آسیب نخاعی نسبت به  جمعیت عمومی 0.1 درصد بیشتراست .
در حال حاضر به نظر می رسد که خطر بروز سرطان مثانه  نزدافراد مبتلا به ضایعات نخاعی به تدریج از 0.2 درصد در 10 سال اول پس از آسیب نخاعی تا 9 درصد  پس از 30 سال از گذشت ضایعه ، روندی افزایشی دارد . این موضوع باعث بوجود آمدن نگرانی های خاصی در پیگیری ها شده و موجب گردیده که در مورد افراد مسن تر،  نیاز به انجام معاینات سیستوسکوپی ضرورت بیشتری پیدا کند  تا از این طریق اطمینان حاصل شود که تغییرات پیش سرطانی و / یا تغییرات  مقدماتی سرطان بطور زود هنگام شناسایی می گردند  . بنابراین ، با این کار می توان اقدامات مورد نیاز و درمان را با خیال راحت تر و به موقع آغاز نمود  .
–    دستگاه گوارش : ازدیگر نگرانی های خاص بعداز آسیبهای نخاعی  ، نگرانی های مربوط به دستگاه گوارش است که طی آن فرد مبتلا  کنترل تخلیه روده واجابت مزاج خود را از دست می دهد  . مطالعات انجام شده در سازمان جانبازان ایالات متحده نشان داده که افزایش قابل توجهی در تمام جنبه های آسیب شناسی گوارشی افراد مبتلا به آسیب نخاعی وجود دارد . گستره این آسیبها از افزایش میزان بروز ضعف عضلانی معده و بیماری های کیسه صفرا گرفته تا ایجاد یبوست شدید و افزایش آسیب شناسی رکتوم متفاوت است .
–    دستگاه اسکلتی عضلانی : در زمینه سیستم اسکلتی عضلانی، افزایش بروز درد شانه و آسیب شناسی ناشی از استفاده از اندام فوقانی به دلیل انجام کارهای بدن ، مانورهای جابجائی ، نشستن روی ویلچر و خارج شدن از آن ، و مواردی از این قبیل  که به طور معمول توسط اندام های تحتانی انجام می شود، به خوبی مستند سازی  وتائید شده اند  .
–    افت قوای بدنی : یکی دیگر از مشکلات قابل توجه در سیستم اسکلتی عضلانی ، افت معمول قدرت بدنی مرتبط با افزایش سن طبیعی است . کاهش تدریجی قوای بدنی بدان معنی است که فردی که بعداز آسیب نخاعی ، برای رسیدن به درجه خاصی از استقلال از تمام قدرت خود استفاده می کرده ، ممکن است همزمان با افزایش سن و ضعیف تر شدن عضلات خود ، عملکرد و استقلال خود را به طور ملموسی از دست بدهد .
–    پوکی استخوان :  یکی دیگر از نگرانی های دستگاه اسکلتی عضلانی، که کمتر درک می شود ، خطر ابتلا به پوکی استخوان و شکستگی است . فراموش نکنید که پوکی استخوان بعد از آسیب نخاعی شتاب بیشتری می گیرد .
–    سیستم عصبی : در حوزه عملکرد عصبی ، ما در حال حاضر می دانیم که حدود 15 درصد از افراد مبتلا به آسیب نخاعی بعد از بهبودی های اولیه دچار افت یا پاتولوژی عصبی می شوند . این موضوع به اشکال مختلفی ، از جمله از دست دادن قدرت حرکت و احساس ، افزایش تعریق و اسپاسم ، درد ، و معمولا” به دلیل میلوپاتی سیستیک و / یا آسیب نخاعی رخ می دهند . همچنین احتمال افزایش خطر در بروز آسیب اعصاب محیطی ، از جمله پاتولوژی در عصب مدین (median  ) و اولنار (ulnar)  در مچ دست یا آرنج ،  ناشی از تروما در دستها و آرنج ها و بدلیل استفاده غیر طبیعی از اندامهای فوقانی هنگام  جابجائی ها  و فعالیتها وجود دارد .

نتیجه گیری :

ما دریافتیم که افزایش سن در افراد دچار آسیب نخاعی چیزی نیست که بتوان آن را ساده در نظر گرفت  . بنابراین لازم است که از طریق آموزش و توسعه مداخلات موثر ومطلوب در ایجاد تغییرات مثبت در روند پیری ، بطور امیدوارکننده ای شروع فاز نزولی دوره پیری به تاخیر انداخته شود  .
برای اینکه با مسائل مختلف پروسه پیری در یک فرد دچار آسیب نخاعی بهترین مقابله را داشته باشیم ، باید از طریق یک سیستم مراقبتی آسیب دیدگان نخاعی ، آنها را با  فرآیند پیری کاملا آشنا نموده و یک روش نظارتی مناسب برای آنها فراهم شود .علاوه براینها باید با استفاده از ارائه منابع آموزشی و مداخلات مناسب مقابله با پیری ، آنها را بطور مرتب تحت نظر قرار داد  .

 
منبع :  http://www.thecni.org/reviews –  تهیه و تنظیم از : مهندس عباس کاشی ( e mail :  ohealth2007@yahoo.com)  – انتشار: انجمن معلولین ضایعات نخاعی استان تهران

پاسخ دهید