۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

راه بازگشت به کلاس درس بعدازضایعه نخاعی(واقعی)

سفرمن از تخت بیمارستان و برگشتنم به کلاس درس بصورت تدریجی انجام شد وگاهی با فرازونشیب ها و اکثرمواقع با چالش همراه بود.اما درنهایت باارزش بود وفوائد فوق العاده داشت.

سه سال اول بعدازضایعه نخاعی امید چندانی نداشتم .چراکه بعد ازترخیص ازمرکزتوانبخشی دریک مجتمع آسایشگاهی بسربردم که درآن جا احساس می کردم که خیلی ازجامعه جدا هستم . درآن زمان درواقع شرایط من به گونه ای بود که هیچ امیدی به حضوردرکلاس نداشتم وکاملا” مایوس شده بودم . فاصله بیش ازحد دانشکده  با آسایشگاه ، عدم امکان جابجائی و سرویس حمل ونقل ونداشتن امکان رانندگی، عوارض مکرر پزشکی و بستری شدن های متوالی همگی ازعلل مهم ناامیدی من محسوب می شدند. اما با این حال همیشه به فکر بازگشت به دانشگاه بودم وامید داشتم که با برگشت به آنجا مجددا” زندگی جدیدی را آغاز خواهم نمود. ولی درآن زمان ، بیشتروقت من صرف تماشای برنامه های تحمیلی تلویزیون می شد .

اما دربهارسال ۲۰۰۵ فرصت خوبی برای بهبود وضعیت زندگی من فراهم آمد ومن هم ازآن استفاده کردم. خانواده یک کوآدری پلژی جوان که درنزدیکی سی تل( Seattle )زندگی می کرد به این فکرافتادندکه اگرمن با آنها زندگی کنم برای هردوی ما بهترخواهدبود. من هم پذیرفتم و بعدازمدت کوتاهی درخواست خودرابه دانشگاه واشنگتن ارائه دادیم.

من بصورت آنلاین، ازطریق رایانه فرم های درخواست دانشکده رادانلود نمودم وپائین جاهائی که تاریخ های قدیمی نوشته شده بود،مشخص کردم وبرای رونوشت نامه های ام با دبیرستان ودانشکده قدیمی ام تماس گرفتم . درآن زمان من قادرنبودم به تنهائی روی فرمها را بنویسم، به همین دلیل دوستان ومراقبین کمک کردند تا فرم هارابرای من پرکردند.

شانسی که آوردم این بود که مسئول توانبخشی من درمرکزپزشکی دانشگاه واشنگتن فعالیت می کرد  و من توانستم با مشاورشغلی آنجا یعنی کورت جانسون کارکنم .اومرا با افراد اداره رسیدگی به دانشجویان ناتوان آشنا نمودوبه من کمک کرد تا حداکثرهماهنگی های لازم را با برخی ازجاهای ضروری مانند بخش تهیه جزوه و اسکن کتب را انجام دهم . من به منظورتعیین بودجه فن آوریهای کمکی ازجمله برنامه تشخیص صدا و دریافت کمکهای مالی مربوطه ازبخش توانبخشی شغلی درخواست کمک نمودم . همچنین فرم درخواست مربوط به کمکهای بلاعوض وموقت انجمن دانشجوئی رابا کمک عمه خودم تکمیل وارائه دادم.در ابتدا من کمک خیلی زیادی ازانجمن نگرفتم و بخش توانبخشی شغلی نیزشهریه و فن آوری های کمکی را تقسیط نمود.

بعد ازخارج شدن ازآسایشگاه ، با کمک دوستانم یک مراقب تمام وقت پیدا کردم . با توجه به اینکه هزینه آن را بخش خدمات اجتماعی وبهداشت ( DSHS ) پرداخت می نمود ، اجازه داشتم که بتوانم دراستخدام مراقب خود بطورمستقل عمل کنم . مراقب من دانیل که بعدها یکی ازدوستان واقعی من شد، کمک کردتا فرآیند پذیرش من انجام شود وهمواره مرا تشویق می کرد تا درفعالیتهای روزانه ام استقلال بیشتری داشتم .

علی رغم کمکهائی که دریافت می کردم ، شروع مجدد کلاسهایم با استرس زیادی همراه بود. من درمورد چیزهای به ظاهرجزئی نگرانی خیلی زیادی داشتم که البته درآن زمان خیلی هم کوچک محسوب نمی شدند. چطورمی توانستم جزواتم را تهیه کنم؟ چگونه می توانستم درکلاس بنویسم؟ درامتحانات چطور؟ درموردمطالعه چگونه؟ درموردمراقبت شخصی دردانشکده ؟ موضوع سلامتی من؟ و….

درهرحال این دومین شانس من دردانشکده بود ومن می خواستم که همه چیزبه خوبی پیش رود. بنابراین تصمیم گرفتم که به تدریج شروع کنم وبه همین دلیل هم درنیم ترم اول فقط یک کلاس گرفتم . اما خیلی زود متوجه شدم که مراکزآموزشی فراترازدانشکده ها هستند، وهجمه ای ازافکاردرموردچیزهای مختلف (که به عنوان دلواپسی شناخته شده اند) به سراغ من آمد.آنجا یک محیط اجتماعی بود ومن به مدت ۳ سال بطورکامل ازچنین محیطهائی دوربودم. این موضوع ، به همراه شرایط بدنی جدیدم مراباچالش های منحصربه فردی مواجه کرد.

برای مثال درچند جلسه اول ازاینکه درکلاس اوضاع من خراب شود، وحشت داشتم. البته نگرانی من بیهوده هم نبود،چراکه اکثرروزهای اولیه حالت تهوع شدیدی راتجربه می کردم واغلب قادرنبودم صبحانه بخورم . من یک کیسه زباله تا خورده رابین قسمت دسته صندلی وپاهایم مخفی می کردم ، بطوری که کاملا” در دسترس بود .

دانیل مرابه حیاط دانشکده می برد و تا شروع کلاس مراهمراهی می کرد،ولی همیشه هم این کارامکان پذیر نبود. موضوع به هم خوردن حال من درکلاس خیلی ناراحت کننده بود، اما اگرمراقبی که به من کمک می کردحضورنداشت چی می شد ؟ این موضوع باعث وحشت من می شد؟ چه کاری می توانستم انجام دهم ؟ فقط ترک کلاس ؟ اگر نتوانم دررا بازکنم چی؟ کجا می توانستم بروم؟ یاحتی اگریک اتفاق ناخوشایند غیرمنتظره رخ می داد چی ؟ ( افراد پاراپلژی یا کوادری پلژی می دانندکه من چه می گویم) چه کارمی توانستم بکنم؟ با آن همه خجالتی که کشیده بودم چطورمی توانستم به دانشکده برگردم ؟

همه این نگرانی ها درحال حاضرهم برای من مهم بنظرمی رسند،به خصوص با مشخص بودن برخی از موانع که مردم درجاهای دیگربا آن مواجه می شوند، درآن موقع این چیزها یک کاربزرگ محسوب می شد.

من خیلی سریع فهمیدم که امثال من مجبورند خلاق بوده و چیزهای مختلف راآزمایش کنند وببینند کدامیک برای آنان کارآمدتر است ؟ برای مثال اگردفاترناتوانی متوجه شوندکه من نمی توانم در کلاس یادداشت تهیه کنم ، می توانم قبل ازکلاس ازیک دانشجوی دیگری درخواست کنم که یادداشت های خودش رابا من سهیم گردد. من با استاتیدم هماهنگی های لازم راانجام دادم تا درمنزل یا دفترمربوطه امتحاناتم رابدهم.

با کمی پیگیریهای دانیل، بالاخره به مرحله ای رسیدم که می توانستم به تنهائی درکلاسها شرکت کنم . همچنین تصمیم گرفتم خریدغذاهایم راخودم شروع کنم ، اما اولین بارهنگام پول دادن به صندوق داربا مشکل مواجه شدم وازاوخواستم که پول راازکیفم خارج کند. ( با روند رشدروزافزون شهر نیویورک ، اولین بارخیلی احساس بیگانگی می کردم ). شروع به برنامه ریزی کرده وخود م را درمورد چیزهائی که درآینده در پیش روی داشتم آماده نمودم ویادگرفتم که ازافرادغریبه درخواست کمک کنم .ازجمله اینکه مثلا” به آنها می گفتم : ” می توانم خواهش کنم که کتابم راازکیفم خارج وبه من بدهید؟”.

تا نیم ترم دوم دررابطه با کارهای نوشتاری و نحوه مطالعه و نشانه گذاری متن ها احساس نگرانی می کردم . اما با استفاده ازدستگاه DNS ( یک برنامه نرم افزاری تشخیص صدا است که ازآن برای تایپ استفاده می شود می توانستم بدون دردسر زیاد کا رهای نوشتاری ام را بطورکامل انجام دهم . شرکت DRS هم به من کمک کرد تا اکثرکتب الکترونیکی موردنیازم را بصورت آنلاین تهیه کنم و بااستفاده ازاین نرم افزار این توانائی را بدست آوردم که هنگام مطالعه می توانستم با سرعت یادداشت برداری هم بکنم .

تا اینکه درنیم ترم سوم توانستم به تنهائی در کلاسها شرکت کرده و کارهای تایپم را انجام دهم . به همین دلیل هم قادرشدم بیشتربرروی چیزهای مهمی مانند یافتن آخرین وجدیدترین اطلاعات تمرکزداشته باشم.

بعدازگذشت سال اول ، مجددا” ازدانشجوبودنم احساس خوبی پیدا کردم واین امتیاز نصیب من شد که فرصتهائی برای انجام فعالیتهای خارج ازکلاس مانند نشستهای دانشجوئی ، انجمن دانشجویان دچارناتوانی و نشریات دانشکده نیزپیدا کردم.

تاآنجا که من فهمیدم ، شما نمی توانیدبرای هرپیشآمداحتمالی برنامه ریزی داشته باشید، چراکه بایستی دقیقا” با هر چیزی سازگاری پیدا کنید . بنابراین تلاش کنید وقتی مشکلات افزایش می یابند، آنها را تعدیل کنید. اتفاقات پیش بینی نشده زیاد هستند ازجمله مشکلات مرتبط با ویلچرمثل گیرکردن ویلچردرسراشیبی ها یا آب وهوای بد که باعث گیرافتادن شما درمنزل می گردد، مشکلات زیادی که سنگهای کلیه آزاردهنده همراه هستندوخیلی چیزهای دیگر. اما دنیا به پایان نمی رسد و زندگی بطورحیرت آوری درجریا ن است و همه چیز اغلب همانطور که باید به پیش می رود.

همه چیزبه مرورزمان بهترمی شد ومن ازلحظات شروع کلاسهایم وهمراه بودن با همسانان خود لذت می بردم. بعدازاینکه نحوه مقابله با استرسها واضطراب های حاصل از شرایط جد ید ازجمله مقوله های احتمالی مربوط به مسائل بهداشتی مرتبط با اولین جا را یادگرفتم ، بسیاری ازمشکلات پزشکی من کاهش پیداکرد.

سرانجام رانندگی راشروع کردم که باعث ایجاد تغییرا ت هیجان انگیزی درزندگی من شد،بطوری که دیگر مجبورنبودم برای رانندگی به کسی وابسته باشم .به تدریج دوستان بیشتری پیدا کردم و افراد علاقمندزیادی ازجاهای مختلف با من ملاقات داشتند ودرنهایت معلوم شد که دنیای دیگری ، خارج ازحد تصورم وجوددارد.

بعضی ها داستان من راشگفت آورمی دانند، اما من با آنها موافق نیستم .آنچه که مهم است به خاطر داشته باشید این است که مشکل بزرگی که قبل از فعال بودن، من با آن مواجه بودم ، درمقایسه با آنچه که بسیاری ازافراد سرتاسرجهان چه با نا توانی وچه بدون ناتوانی با آن مواجه بودند ، مشکل خیلی کوچکی بود. من سعی کرده ام ومی کنم تا خیلی ممتازباشم و مسلط برفعالیتهائی باشم که واقعا” برای ایجاد تغییرات مثبت ضروری هستند.آن دسته ازکسانی که درراستای قوانین افراد ناتوان به من کمک می کنند وراه رابرای من ودیگران هموارمی سازند.

زمانهایی بوده ودرواقع خیلی ازوقتها وجودداشته که من فکرمی کردم کارهایی هستند که افراد تمایلی به انجام آنها ندارند وخیلی ها هم ممکن است احساس کنند که درحال حاضرنسبت به موقعیت فعلی خودناامید هستند. اما من فقط ازفرصتهائی که بدست آورده بودم، استفاده کردم . البته نه بصورت نسنجیده، بلکه ازروی تعقل وافراددلسوزی که بسیاری ازمواقع غریبه ها بودند کسانی بودند که بخش کوچکی از توان خودشان را ارائه می دادند ودرنتیجه موجب رشد من وسایرین گشتند.

امکان بازگشت به دانشکده ، کار، داوطلب شدن یا فقط امکان خارج شدن ازتخت فرصتهائی هستندکه برای ما پیش می آید.اما توجه داشته باشید که هیچ زمانی بهترازحالانخواهدبود.

منبع: نویسنده « آدیتیا گاناپاتیراجوا» – مترجم «مهندس عباس کاشی» – انتشار: مرکز ضایعات نخاعی جانبازان