۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

خاطرات داستانی من (۲)

شکست دوم

سعید در  یک حادثه رانندگی مرده بود. همکلاسی دوران راهنمایی وهمسایه دیواربه دیوار ما  بود.تویک خونه مستاجری فکسنی چهل –پنجاه ساله زندگی می کردند. بعدازمجروحیت اکثر  اوقات کمک حالم بود.  اکثرا  برای کارهای بیرون از منزل باهم بودیم.کم کم زندگی راهمون رو  از هم جدا کرد.من دنبال درس ومطالعه وکنکور رفتم واو  دنبال کار  و    ازدواج .شد راننده تریلی.
مسعود برادر بزرگترش می گفت:برای بردن بار به جنوب رفته بود.موقع برگشتن به دلیل کم تجربگی سر یک پیچ نتونست تریلی روکنترل کنه ورفت ته دره.
ازمجلس سومش که دراومدم بدجوری دلم گرفته بود.باویلچر بسمت منزل یکی ازمعلم های دوران دبیرستان که هنوز باهاش ارتباط داشتم ودرحکم راهنمای زندگی ومعلم اخلاق وسنگ صبورم بود رفتم. اون روز دیپلم گرفته بودم وبرای کنکوردرس می خوندم.(۲۰سالگی).همیشه توحیاط منزلشان می نشستیم وصحبت می کردیم اما اون دفعه دعوت کردند:بریم بالا.

من خودم بلندت می کنم!!!!!!!!!ازحیاط تاراهرو سه تاپله بود. معلمم پرسیدچکارکنم؟ منهم ویلچرروازعقب به پله چسباندم وگفتم چکارکنند.

معلم باسلام صلوات وبا استفاده ازتمام قوای جسمی وروحی ویلچررو از پله اول بالا برد.
یاعلی یاعلی .صدای معلمم روازپشت سرم می شنیدم.خجالت کشیدم،پشیمان شدم.شاگرداینقدرپررو!!!به استاد بگه منو با ویلچر ببر تو اتاقت !!!
روی پله دوم بودیم معلم همچنان سعی می کرد.مدام دلداریم می داد.
یاالله یاااااااااااااااااااااااااااااالله ویلچرروازپله سوم بالاکشید اما  روی لبه پله سوم نیرویش تمام شدومثل فرقون که بخواهندبارش راتخلیه کنند مرا از  آن  بالاراهی زمین نمود.
سرتان را درد  نیاورم بازهمان دستپاچگی ونگرانی وعذرخواهی وخاک تکانی لباس واینکه انشاالله گربه است ( ضرب المثل ) و ویزیت ارتوپد و رادیولوژی وشکستگی ران چپ وگچ گیری وغیره……
البته دوماه منزل ایشان نرفتم تاخجالت نکشند و تا  بیست سا ل بعد هم به ایشان نگفتم چه بلایی سرم اومد.

شکست سوم

دانشجوی سا ل چهارم پزشکی بودم (۲۵ساله)  نزدیک ظهر  بود. دوره کارورزی گوش وحلق وبینی رادربیمارستان توتونکاران رشت می گذراندیم. فرهاد دوست صمیمی ام بود   که ازسال اول پزشکی باهم آشنا  شده بودیم.   اکثراوقات همراهم بود و  ویلچرم رامی راند.درواقع طی چهارسال ، پایه یک رانندگی ویلچررانی داشت.
ازآسانسورخارج شدیم یک سطح شیبدارکوچک باشیب ملایم جلویمان بود.بعدهم درفاصله دومتری درخروجی بود .لبه پایینی چارچوبه درآلومینیمی حدود سه سانتیمتر ازکف زمین بیرون زده بود. فرهاد  ویلچر را رهاکرد!!!!؟
باسرعتی کم چرخهای ویلچربه چارچوب دررسید.  گیر  کرد  و  ته ویلچر بالا اومد و اینجانب باروپوش سفید و مقدس پزشکی نقش زمین شدم.فرهاد گیج شده بود.بلندم کرد و روی ویلچرگذاشت. پس ازچند لحظه ای به اوگفتم یک جایم شکسته است.باورنمی کرد.  روز از نو و روزی ازنو.  اما این دفعه وقتی ارتوپد که استادمان هم بود. کلیشه رادیولوژی رادید و   شکستگی ران راست رامشاهده نمود ،گفت تو  که راه نمی روی ،گچ نگیر و  برو خونه دوماه بخواب؟!!!!!!!!!

شکست چهارم

این دفعه بادفعات قبلی خیلی فرق داشت .۱۹سال ازشکست سوم گذشته بود.(۴۴سالگی)به عبارتی ۱۹سال حفظ استخوانها وبه عبارت دیگر۱۹سال پیروزی. البته چند بار در اثر برگشت ویلچر ازعقب،  سرم محکم به زمین خورد اما خوشبختانه ضربه مغزی نشدم.  اگرمی شدم کی می تونست مغزم روگچ بگیره؟؟
نهم اسفند   ۱۳۸۶ازسوریه برمی گشتیم.با کوله باری ازخاطرات حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)وحرم حضرت رقیه(سلام الله علیها)وقصر اموی وقبرستان باب الصغیر و بازارشام .روز آ خر تو  هواپیما باید  از  روی ویلچر به صندلی هواپیمامنتقل می شدم.آخرین مسافر بودم وهدف نگاه ترحم آمیز  دهها مسافر.خجالت می کشیدم همیشه دوست داشتم ودارم اولین مسافری باشم که وارد هواپیما می شود  تا کمتر مورد تماشای دیگران واقع شوم.  راستش از بروز نقص عضوهایم درجامعه ناراحت می شوم.دوست دارم همیشه مردم مرابه شکل کسی ببینندکه قادراست گره ای ازمشکلاتشان رابازنماید.نه اینکه باعث تاثر وتالم آنان شود. بگذریم.جاتنگ بود  و یلچر من قادر به دورزدن در پاگرد مقابل صندلی هواپیما نبود.همیشه دونفرمرا از ویلچر و یا ازصندلی چرخدارکوچک مخصوص راهرو هواپیما به صندلی ثابت منتقل می کردند.شتابزدگی وخجالت باعث شدبه همراهم بگویم زیر بغلم راازروبروبگیردوتنه ام رابلندکرده وروی صندلی بگذارد.خلاصه اینکه تنه ام ۱۸۰ درجه چرخید اما پاهایم ثابت ماندوبسختی جابجاشد.!!!!  به محض نشستن ،‌علائم همیشگی شروع شد.
جانبازی که درردیف مجاورنشسته بودصدای شکستن استخوان پایم راشنیده بود.به من گفت :رشت رفتی ازپات عکس بنداز(رادیولوژی).راستش به من برخورد. من دکترم یاتو؟مگه بهمین سادگی پا میشکنه؟نفوس بدنزن.

البته استخوانهایم شکست.استخوانهای پوک(استئوپورتیک)

اما دو  روزبعد.  رادیولوژی شکستگی استخوان ساق پای چپ آنهم استخوان درشت نی یا تیبیا رانشان می داد!!!؟؟؟
الان سه ماه از  آن حادثه می گذرد وهنوزپایم درگچ است ومشغول خودسازی.البته این وسطها باهمان پای شکسته یکسری تا کربلا ونجف رفتم وبرگشتم.روزی ۴-۶ساعت هم اداره می روم.

منبع: نویسنده «دکتر شهریار علی اکبر نیا»، انتشار: مرکز ضایعات نخاعی جانبازان