۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

حسن فاتحی

حسن فاتحی، متولد خرداد ۱۳۴۸ و ساکن استان اردبیل است. او رشته روان‌شناسی بالینی را در هفت‌ ترم به اتمام رسانده است.

فاتحی درباره مشکلات دنیای معلولان می‌گوید: «زمانی که دریچه دیگری از نوع زندگی معلولان پیش‌روی چشمانم باز شد، به صورت عینی به بی‌عدالتی‌های موجود در مورد معلولان پی بردم، از این رو وبلاگی با عنوان «دست‌نوشته‌های شخصی یک فرهنگی» تهیه و تلاش کردم تعاملی از نوع رسانه‌ای با محیط برقرار کنم.

البته برای اینکه معلولیت در محدودیت و مشکلات ختم نشود، تلاشم بر این است مثل یک شهروند معمولی، در مورد مسائل روز نیز نظراتم را مطرح کنم.»

به اعتقاد حسن فاتحی، «معلول نه تنها با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می‌کند، بلکه با فقر فرهنگی و نگرش‌های نادرست مردم جامعه نیز روبرو است.» او محدودیت و مشکلات را از همین کم‌لطفی‌ها و بی‌توجهی‌ها می‌داند و معتقد است معلولان باید با تلاش بیشتر در عرصه‌های اجتماعی، خود را تثبیت کنند.

متن گفتگو با این فرد معلول موفق را بخوانید.

****

چه زمانی دچار معلولیت شدید؟
-‌ شش ماهگی به دنبال تب شدیدی، دچار معلولیت پولیو (فلج اطفال) شدم و از ناحیه پاها معلولیت دارم.

از سال ۱۳۴۸ تا ۸۸، این چهار دهه زندگی، چگونه گذشته است؟ و اگر بخواهید هر دهه را در یک جمله تعریف کنید، چه می‌گویید؟

-‌ دهه اول، شیطنت و فعالیت‌های خاص دوران کودکی

دهه دوم، فعالیت‌ها و باورهای مذهبی و تحصیل

دهه سوم، مسئولیت‌پذیری و اشتغال

دهه چهارم، گرایش به فعالیت‌های ماندگار

آیا مشکلات موجود و کمبود امکانات، شما را از ادامه تحصیل منصرف نکرد؟

-‌ مشکلات پیش رو و ناتوانی در حرکت باعث شد که تحصیلات خود را یک سال دیرتر از افراد عادی آغاز کنم، امّا وجود راهنمایان خوب در اطرافم و تشویق آنها، عامل مهمی در موفقیت تحصیلی من محسوب می‌شود.

بعد از پایان دوره کارشناسی، یک سال به عنوان طرح پیام‌آوران بهداشت در بهزیستی خدمت و در سال ۷۴ بعد از مصاحبه، به عنوان مشاور مدارس شروع به فعالیت کردم.

مشاور کیست و چه وظایفی برعهده دارد؟ به نظر شما تجربه کار کردن با بچه‌ها چگونه است؟

-‌ مشاوره، فرایندی میان دانش‌آموزان و مشاور است که با توجه به حساسیت دوره نوجوانی، راهنمایی‌های مختلف تحصیلی – سازشی از سوی فردی که حداقل دارای مدرک کارشناسی و روانشناسی است، به دانش‌آموزان داده می‌شود. مشاور، اطلاعات خوبی در مورد رشته‌های تحصیلی در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دهد تا با اطلاعات درست، زمینه تصمیم‌های مناسب فراهم شود.

در واقع شالوده اصلی موقعیت‌های اجتماعی، در نوجوانی پایه‌ریزی می‌شود، آنها دوست دارند در مورد دورنمای رشته‌ها و مشاغل جامعه، چگونگی باورهای مذهبی و فلسفی و عوامل موفقیت خودشان، مطالبی یاد بگیرند.

چه خاطره جالبی از نخستین کلاس خود دارید؟

خاطره جالبم از نخستین روز کارم است. درست زمانی که خواستم وارد کلاس شوم، چند تا از همکارهای صمیمی با توجه به وضع جسمی من گفتند که این کلاس، دانش‌آموزان ناسازگار زیادی دارد.

بنابراین بهتر است مواظب باشی! البته آنها درست می‌گفتند و من در جلسات اول، مشکلات زیادی داشتم، اما به تدریج از اخلاق خود برای بچه‌های کلاس گفتم که در عین دوستی، اجازه بی‌نظمی و شیطنت نمی‌دهم و بعد از مدتی همان کلاسی که همکاران دیگر از آن واهمه داشتند، برایم جذاب‌تر شده بود و ارتباط خوبی با دانش‌آموزان برقرار کردم.

آیا تا به حال متوجه علامت سؤالی در نگاه بچه‌ها، در مورد شرایط جسمی‌تان شده‌اید؟ چطور آنها را توجیه کردید که از دوران کودکی با دیدی عاقلانه معلولیت را درک کنند؟

پسر بزرگم که هم اکنون در پایه پنجم ابتدایی تحصیل می‌کند، خیلی در مورد شرایط جسمی من کنجکاوی نمی‌کرد، ولی پسر کوچکم از دو سال پیش خیلی کنجکاوی می‌کند و مدام می‌پرسد: «بابا چرا این طوری شدی؟ بابا کی مقصر بود؟»

من هم تلاشم این است که در حد فهمش برایش توضیح دهم، زیرا با هرکسی باید با زبان خودش سخن گفت.

در وبلاگ شما به فقر فرهنگی و نگرش نادرست جامعه به معلولان اشاره شده است. دلمشغولی‌های شما در این موارد چیست؟ و برای رفع آنها چه می‌کنید؟

‌ متأسفانه تجربیات دردناکی در این موارد داشته‌ام؛ هم در دوران کودکی و هم در محیط دانشگاهی و حال حاضر.

در محیط دانشگاه استادی داشتیم که خیلی واضح، معلولان را در کلاس دست می‌انداخت، از تأثیر شکل ظاهری افراد حرف می‌زد و به وضع ظاهری معلولان اشاره می‌کرد تا به زعم خودش، بحث را عینی‌تر کند، غافل از اینکه در کلاس افراد معلول هم حضور دارند.

من معتقدم افراد معلول را باید علی‌رغم مشکلاتشان پذیرفت و تکریم‌شان کرد. مطمئنم توانمندی‌های معلولان، راه‌حل مشکلات آنان و حتی دیگران می‌شود، ولی به علت شرایط آسیب‌پذیری که معلولان در آن قرار گرفته‌اند، اگر محبت جامعه به آنان مشروط باشد، استعدادها هدر می‌رود. به نظر من باید برخورد جامعه با معلولان، پذیرش بدون قیط و شرط باشد.

تعریف شما از معلولیت چیست؟

من معلولیت را محدودیت نمی‌دانم و معتقدم هرکجا معلولی که نتوانسته استعدادهایش را بروز دهد، مطمئناً در محیطی فقیر و با مدیریتی کارشکن همراه بوده است.

گویا شما از نقص مدیریتی و نارسایی‌هایی که در زمینه حقوق معلولان و شئون آنها وجود دارد، گلایه دارید و سعی کرده‌اید صدای خود را از طریق وبلاگ، به گوش مسئولان برسانید. اکنون خواست‌های اصلی خود را به مسئولان بگویید.

‌ معتقدم در مورد جامعه معلولان، بحران مدیریت مبتنی بر اصول انسانی و خیرخواهانه وجود دارد. یعنی کمتر مدیرانی وجود دارند که افراد معلول را واقعاً باور داشته باشند. سازمان متولی معلولان، بهزیستی، از اساس اشکال دارد. من با بهزیستی بیگانه نیستم و هدفم هم تخریب یا کم کردن ارزش کارکردها نیست، بلکه معتقدم نیروی موجود در بهزیستی براساس کارشناسی و به صورت هدفمند برای مددکاری معلولان انتخاب نشده است، در صورتی که کار در سازمانی متعلق به انبوه انسان‌هایی با مشکلات جسمی – روحی و اجتماعی، تخصص همراه با تعهد نوعی نیاز دارد.مشکلات اساسی ما به باور من، عبارتند از: ۱- نبود مدیریت خلاق برای ترمیم پیکره سازمان متعلق به معلولان ۲- پایبند نبودن سازمان‌ها و ادارات به حداقل‌های تصویبی مجلس شورای اسلامی ۳- نبود مرکز هماهنگی واحد برای سیاستگذاری کلی فعالیت‌های تشکلات غیردولتی ۴- کارشناسی نادرست در مورد قوانین حمایتی برای معلولان. ۵- شناسایی نشدن مشاغل مرتبط و مناسب معلولان.

کدامیک از تجربه‌های شما می‌تواند به پربار کردن زندگی معلولان کمک کند یا آنها را از خطرات برهاند؟

توصیه من به دوستان عزیز، یکی در مورد انتخاب شغل متناسب با شرایط خودشان است و دیگری هم اینکه برای ازدواج عجله نکنند و بعد تأمین حداقل‌های زندگی به دنبال فرد مناسب باشند، زیرا روح معلول، روح عاطفی، پاک و نیازمند محبت است که فقط در شرایط عاشق هم بودن میسر می‌شود.

منبع: تهیه کننده «انجمن باور» – انتشار: روزنامه اطلاعات