۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

حج تمتع – قسمت دوم

ورود با ویلچر شخصی ممنوع ؟
فاصله کم هتل تا مسجد الحرام مزیتی بزرگ بود . می توانستی هر لحظه از پنجره اتاقت در هتل گلدسته های مسجد را ببینی ،صدای اذان را بشنوی و سریع در نمازهای جماعت حاضر شوی . همه  هتل ها   آسانسور دارند و مسجد الحرام نیز  برای تردد با ویلچر مناسب سازی شده است . آن سالها (۱۳۷۰) برای ورود به مسجد الحرام با ویلچر شخصی بسیار سخت می گرفتند و برای رفتن به طبقه دوم آسانسور و پله برقی نبود ولی در حال حاضر یک فرد معلول ویلچری به راحتی قادر است به طبقه دوم مسجد الحرام برود . به نظرم دیدن کعبه از هر سو لطف خاص خود را دارد و عجیب اینکه از دیدنش سیر نمی شوی . در روایات هم داریم که نگاه کردن به کعبه عبادت است . در آن سال چندین بار جلوی اعضای ویلچری کاروان ما را گرفتند . اصرار داشتند که باید از کالسکه های ما استفاده کنید . کالسکه هایی که فاقد جای پا بود وهمه بزرگ و رنگارنگ . کلی چک وچانه زدیم تا حالیشان کنیم . برادر اخی اینها پاهایشان حس و حرکت ندارد اگر روی جای پا قرار نگیرد به زمین می افتد وزیر چرخ ویلچر میرود . زخم می شود .اما انگار بخواهی میخ در دیوار سخت فرو کنی . همش می گفتند حرام حرام کم کم جانبازان دارای پای مصنوعی وآنها که می توانستند با عصا راه بروند قانع شدند که با عصا بروند و این قدر معطل شرطه ها نشوند .ماندیم ما چند نفر قطع نخاع . مسئولین کاروان با مترجم با مسئولین مسجد الحرام وارد مذاکره شدند و پس از گفتگو های فراوان به آنها تفهیم کردند که این چند نفر به هیچ وجه قادر به استفاده از عصا و یا کالسکه های مسجدالحرام نیستند . مسئول مربوطه لطف کرد و یک نامه دستنویس که در آن اسم ما شش نفر ذکر شده بود نوشت که در حکم اجازه ورود بود . بایستی آن را به شرطه ها نشان می دادیم تا اجازه ورود با ویلچر شخصی را به ما بدهند . خوب ما شش نفر بودیم و حکم دستنویس ورود  که یک برگ بود.

مسئولین کاروان گفتند بعدا” آن را فتوکپی کرده و به ما می دهند . این کار را کردند . گذشت تا اینکه یکی دو روز بعد متوجه شدیم همه جانبازان ویلچری حتی کسانی که روزهای قبل با عصا وارد خانه خدا می شدند به راحتی با ویلچر شخصی وارد مسجدالحرام می شوند . در کمال تعجب متوجه شدیم زرنگی ایرانی ها اینجا هم کار خود را کرد و جانبازان معزز حکم ورودی را که اسم ما شش نفر در آن ذکر شده بود به مقدار کافی فتو کرده و هنگام ورود آن را نشان داده و وارد خانه خداوند ارحم الراحمین می شدند . خوشبختانه در حال حاضر هیچگونه سختگیری برای ورود با ویلچر شخصی به مسجد الحرام به عمل نمی آید .

چاه زمزم

یک شب که در کنار خانه خدا به تماشای کعبه ایستاده بودیم همراهانمان برای دیدن چاه زمزم به زیر زمین مربوطه رفتند . چاه زمزم از معجزات الهی است که از زمان حضرت ابراهیم (ع ) در صحرای خشک مکه مدام دارای آبست . چاهی که در زیر پای حضرت اسماعیل جوشید . در حال حاضر این زیر زمین مسدود شده و آب چاه از طریق لوله کشی پس از رقیق شدن به شیر های آب تعبیه شده در دور تا دور صحن و بیرون مسجد الحرام منتقل ودر اختیار حجاج قرار می گیرد . همراهانمان مارا نیز برای دیدن چاه زمزم به زیر زمین بردند . از حدود بیست پله پایین رفتیم . سالنی بزرگ با شیر های آب متعدد . حجاج هم آب زمزم را می نوشیدند ، به سر و صورت و سینه می مالیدند و جسم خود را متبرک می کردند . ظرفهای خود را که از نیم لیتری تا بیست لیتری متنوع بود پر آب می کردند . تا به عنوان سوغاتی متبرک به کشورشان ببرند . بعضی ها هم پاهای خود را در روشویی قرار داده و می شستند تا متبرک شوند ؟
در انتهای این سالن بزرگ فضایی که با شیشه سکوریت حصار شده بود مشاهده می شد . در داخل آن فضا لوله های بزرگی که عمود بر زمین بود وجود داشت . چاه زمزم در زیر این لوله ها قرار داشت و آب آن با آب شهر رقیق و در اختیار حجاج قرار می گرفت . می گویند فرصتها مانند ابر است اگر قدر ندانی سریع از دست میرود . الان از آن زیر زمین نشانی نیست و کاملا” پوشیده شده است .
عرفات

گرما شدید بود و برای من طاقت فرسا . از سرزمین سبز گیلان با هوایی معتدل به زیر چادر های عرفات در ان سرزمین خشک و بی آب و علف آمده بودم . هر چقدر مقاومت داشتم بخرج دادم اما تمام پوست بدنم داغ بود و گز گز می کرد . هر چقدر آب می خوردم باز هم پس از چند دقیقه مخاط دهانم خشک می شد . آب به سر و صورتم می پاشیدم …
” خدایا عجب حالی داشت امام حسین (ع) در این گرما چطور آن دعای بلند و متعالی را خواند . می گویند چنان گریه می کرد که شن های زیر پایش خیس شده بود .”
در صحرای عرفات امکانات مناسبی فراهم شده بود وبه راحتی به سرویس های بهداشتی ، حمام دسترسی داشتیم . اما مشکل من عدم تحمل گرما بود که در اکثر جانبازان قطع نخاع گردن وجود دارد . یکی از مسئولین کاروان که وضعیت مرا دید به آقای طاهر نژاد توصیه کرد مرا به چادر هلال احمر ببرد . می گفت بسیار خنک است و تعداد زیادی کولر گازی دارد . ساعت ده صبح روز عرفه داخل چادر هلال احمر بودم روی تخت دراز کشیدم . با لباس احرام . ازجهنم به بهشت آمده بودم . خنک و ساکت
“خدایا می شود به همین راحتی مارا بیامرزی و از جهنم نجات دهی
لباس سفید احرام مانند کفن است در آن ساعات مسائلی مثل مرگ ، تنهایی ، آتش جهنم ، خنکی بهشت عدم همراهی با سایر حجاج ذهنم را مشغول کرده بود .
” خدایا از ایران به اینجا آمدم .عوض اینکه مثل سایر حجاج زیر چادر های گرم بنشینم و دعاو قرآن بخوانم اینجا دراز کشیدم . به بزرگی خودت ببخش . خودت به وضعیتم آگاهتری ”
خدارا خیلی مهربان یافتم و پر رو شدم .
” خدایا بیا و لطفی کن این سختی ها را که در این دنیا کشیدم با فشار قبر و برزخ و دوزخ طاق بزن ( معاوضه کن ) و از سر گناهان و تقصیرم در گذر . یا ارحم الراحمین خداجون قربونت برم نمیشه که آدم هم این دنیا سختی بکشه هم اون دنیا . ما هکذاظن و بک (به تو این گمان نمی رود ) . ”
حاج کیهان هم گرما اذیتش کرد و حدود ظهر به داخل چادر هلال احمر آمد . عصر برای شرکت در دعای عرفه به چادر خودمان رفتیم . مداح و روحانی می گفتند” همه از گناهان گذشته پاک شده اید . مثل کودکی که از مادر بدنیا آمده است . مواظب باشید دوباره آلوده نشوید . امین

مشعر

شب از عرفات با اتوبوس به سمت مشعر حرکت کردیم . مقصد منا بود . در مسیر باید سنگ برای رمی جمرات بر می داشتیم . حج پدیده عجیبی است . خداوند آن را طوری طراحی کرده است که تا روز ابد بصورت خودکار و اتوماتیک ادامه خواهد یافت . یعنی گفته است هر کس توان مالی داشت واجب است برود . بنابراین مسلمانان باید به محض مستطیع شدن اقدام به حج تمتع کنند . دیگر اینکه در زمان خاص مکان خاص که بین همه مسلمانان مشترک است حج تمتع برگزار می شود  و در هیچ جای دنیا و در هیچ مذهب و مسلکی مراسم اینگونه نبوده ، نیست و نخواهد بود . مراسم خود جوش که دولت ها نه در آن نقش دارند و نه می توانند جلوی آن را بگیرند . دیگر اینکه در تمامی مراحل حج عمره و تمتع فرد با کمترین توان جسمی و یا سواد قادر به انجام اعمال حج می باشد . هرگز از عبارات حج نظیر کلمات عرفات ، منی ، رمی جمرات ، نترسید . همه اینها اعمالی هستند که شما می توانید به راحتی آنها را انجام دهید . البته دعاها و ذکر ها ی مستحب باعث غنای بیشتر اعمال شما می شود . وقوف در عرفات به معنای حضور چند ساعته در صحرای عرفات است . همین … وقوف در منا به معنای حضور چند روزه در صحرای منا است . بدون هرگونه ذکر و دعا و اعمال خاص هم قبول است . رمی جمرات به معنای سنگ زدن به سه ستون است که نماد شیطان رجیم است . در مسیر رفتن به مشعر به ترافیک شدیدی برخوردیم . قطاری از اتوبوسها . ساعت حدود ۱۲ شب بود . مسئولین کاروان پیاده شدند و پس از ساعتی برگشتند.
” جانبازان عزیز پیاده شید چون از اینجا تا منا اتوبوسها پشت سر هم ایستادن وامکا ن حرکت هیچ اتوبوسی نیست. پیاده شید هم سنگ جمع کنیم هم ادامه راه رو پیاده بریم .”
ما که نشسته بودیم بیچاره همراهانمان . در آن تاریکی هر کس کیسه ای داشت و به دنبال سنک می گشت . برای زدن به شیطان . برداشت امروز من این است که خداوند می خواهد بگوید : ای انسان بدان که باید با شیطان مبارزه کنی باید سلاح داشته باشی . این سلاح را پیدا کن . این سلاح شبها و سحر ها پیدا می شود . شیطان هم با یک بار سنگ خوردن از رو نمی رود . سه بار بزن هر بار هم هفت سنگ
طفیـل هستـی عشقنـد آدمی و پـری ارادتـی بنمـا تا سعـادتی ببـری
بکـوش خواجه و از عشق بی نصیب نیاش که بنده را نخردکس به عیب بی هنری
می صبوح و شکر خواب صبـحدم تاچنـد به عذر نیمه شبی کوش وگریه سحری
خیل جمعیت در دل شب پیاده و در صحراو درجاده و لابلای اتوبوس هابه سمت منا در حرکت بود ند . نمی دانستیم کجا می رویم و چه در انتظار ماست . شبیه روز محشر … حدودا” ساعت سه یا چهار بود که مسئولین کاروان در آن سرو صدا و شلوغی در لابلای اتوبوسها فضایی را تعیین کردند که دور هم جمع شویم و استراحت کنیم . خسته بودیم حدود هشت ساعت بود که در راه بودیم . کمرم درد می کرد پاهایم ورم کرده بود و گزگز می کرد . چشمهایم می سوخت ، اسپاسم هم شروع شد
– به اقای طاهر نژاد گفتم می خوام دراز بکشم
– کجا ؟
– روی زمین .. !!
-نمی شه دکتر جان زخم می شی !!!
– حاجی تا اذان صبح چیزی نمونده . بعد از اذان هم که باید دوباره حرکت کنیم . حال و روزم رو که می بینی .حتی اگر نیم ساعت هم که شده باید دراز بکشم .
حاجی طاهر نژاد به دور و بر نگاهی کرد . کنار یک اتوبوس مقداری مقوای زخیم پیدا کرد مقوا را آورد روی زمین پهن کرد . یک ملحفه هم روی آنها انداخت . شد تخت خواب یا تشک پر قو ….. با کمک دونفر روی بستر مقوایی دراز کشیدیم . شدیم کارتون خواب . گردوخاک، دود اگزوزاتوبوسها، هم همه حجاج، نگاه تعجب آمیز بعضی از عابران ……. هیچکدام برایم مهم نبود . از فرط خستگی به هیچ کدام توجه نداشتم . چشم هایم رابستم و سعی کردم آرام و به قول امروزی ها ریلکس  باشم . به فکر ادامه راه تا منا بودم .
” معلوم نیست چند ساعت دیگر باید در راه باشیم؟ با این همه نشستن روی ویلچر زخم نشیم خوبه ؟ آب کم خوردم !! چند ساعت طول می کشه ورم پاهام از بین بره ؟ پلکهایم سنگین شده بود خواب به سرعت به سراغم آمد . داشتم می خوابیدم که ناگهان چند اتوبوس شروع کردند به بوق زدن . توجه نکردم اما بوق زدن ادامه داشت .و صدای نزدیک شدن اتوبوس ها نیز به گوش می رسید . چشم هایم را باز کردم .
-آقای طاهر نژاد : دکتر جان باید پاشی می خندید .
– حاجی یک ربع هم دراز نکشیدیم .
– دکتر اینجا که دراز کشیدی وسط خیابون یا جاده است .
چاره ای نبود .دوباره دو نفر مرا روی ویلچر نشاندند و حرکت کردیم .

منا/ گرما زدگی

حوالی ساعت ۶یا ۷صبح بود به صحرای منا رسیدیم .به زیر چادرهایمان رفتیم باورم نمی شد .مسئولین کاروان برای ما شش نفر قطع نخاع شش عدد تشک خوشخواب درزیر یک چادر انداخته بودند . در همان ضلع چادر یک کولر آبی نصب کرده بودند . دراز کشیدیم . این دفعه دیگر نه از اتوبوس خبری بود و نه از بوق اتوبوس . اما هوا آرام آرام گرم می شد . منا منطقه ای است در مکه که بایستی چند روزی در آن بسر برد ( وقوف در منا) و قربانی گوسفندو رمی جمرات نیز در همین روزها انجام می شود . معمولا” جانبازان و سایر افراد ناتوان پول خرید گوسفند را به فردی که قادر به رفتن به محل قربانی است می دهند ( به اصطلاح نایب میگیرند ) . تابه نمایندگی از آنان گوسفند قربانی کند و برای سنگ زدن به شیطان هم می توان نایب گرفت .و معمولا” صلاح نیست افراد ویلچری در ازدحام جمعیت قرار گیرند . من از سه نوبت رمی جمرات یک نوبت را شخصا” انجام دادم . ساعت ۱۱صبح اولین روز وقوف درمنا هوا بسیار گرم بود . دیگر کولر آبی نمی توانست مرا خنک کند . به یاد چادر های هلال احمر افتادم .
– حاجی اینجاها چادر هلال احمر نداره ؟
– چرا داره حالت خوب نیست ؟
– نه دوباره گرمم شده .
آقای طاهر نژاد گفت : کمی مقاومت کن زود تسلیم نشو چون مسئولین کاروان به شما قطع نخاع ها به چشم جانبازان مورد ازمایش نگاه می کنند . اگر این آزمایش نشان دهد که مشکلات زیادی دارید شاید در سالهای بعد امثال شما را به حج تمتع نیاورند . بنابراین تا جایی که می توانی مقاومت کن .
خستگی روز و شب قبل در عرفات و مشعر، هوای گرم و خشک ، مقاومت کم من در مقابل گرما همه دست دردست هم دادند تا همراه آقای طاهر نژاد به سراغ چادر هلال احمر برویم . وارد چادر برادران شدیم . آقای طاهر نژاد سریع مرا به پزشکان و پرستاران داخل چادر معرفی کرد و گفت که گرما زده شده ام و نیاز به استراحت در آن فضای خنک دارم . من هم دور تا دور چادر را نگاه می کردم . شش کولر گازی دردور تادور چادر بود که همه روشن بودند . چند حاجی گرما زده نیز روی تخت ها دراز کشیده بودند . در سمت چپ چادر یک وان پر از آب و یخ وجود داشت . مرا به آخرین تخت در انتهای چادر زیر یک کولر گازی منتقل کردند . خداراشکر کردم . بار دیگر وارد بهشت شده بودم . حاج طاهرنژاد چند دقیقه ای پیشم ماند . از او خواهش کردم دوساعت دیگر دنبالم بیاید . ویلچرم باعث بسته شدن راهرو مابین تختها شده بود .
آقای طاهر نژاد : دکتر جان ویلچر رو جلوی چادر می زارم . وقتی برگشتم ویلچر رو میارم داخل . خداحافظ … سعی می کردم با ذکر و صلوات از اوقات وقوف در منا استفاده کنم . “ما که طاقت تحمل آفتاب عربستان رانداریم چطور عذاب جهنم را تحمل کنیم ” . در چادر باز شد  ،پیرمردی راکه گرمازده شده بود به داخل چادر آوردند . پس از یک معاینه سریع توسط پزشک و  پرستارها پیر مرد را به کنار وان آب یخ بردند و دوسه نفری داخل وان آب و یخ قرار دادند . خوابم گرفته بود احساس آرامش عجیبی داشتم . دیگر چیزی به اتمام اعمال حج نمانده بود . در همین فکر بودم که سرو صدای بیمار گرمازده ای دیگری که داخل وان آب یخ انداختند چرتم را پاره کرد . چند نفر پرستار همراه یک پزشک که تازه وارد چادر شده بود بالای سر تک تک بیماران می رفتند و به پزشک تازه وارد گزارش می دادند و در عالم خواب وبیداری بودم که بالای سر من آمدند . چشم هایم را باز نکردم تازودتر بروند و بگذارند بخوابم .
– دکتر : این چرا خشکه ؟
– پرستار : تازه آوردنش
– دکتر : بندازین تو وان چشم هایم را باز کردم . سلام و علیک کردم و به سختی روی تخت نشستم .
– آقای دکتر من حالم زیاد بد نیست . فقط کمی باید خنک باشم . این حالت بخاطر قطع نخاع گردن و عرق نکردنه . خوب می شم . راضیش کردم که از انداختنم توی وان آب و یخ منصرف بشه .
آخیش . اگر گذاشتن یه چرت بزنیم خوابیدم نمی دانم چقدر اما خوابیدم .
– این چرا خشکه ؟ بندازینش تو وان آب و یخ .
– خوابم پرید سریع چشمام رو باز کردم . چشمتان روز بد نبیند . یک پرستار مشغول گرفتن زیر بغل و دیگری مشغول گرفتن زیر زانو هام بود .که مرا راهی وان آب و یخ کنند . گفتم آقای دکتر من خودم دکترم . چیزیم نیست خودم از حال خودم آگاهم توی وان آب و یخ لباس احرام کثیف و حتما” نجس می شه . زحمت بکشید به همراهم بگید ویلچرم رو بیاره توی چادر می خوام برم به چادر جانبازان . ناراحت شدندو رفتند . یکشان برگشت و پرسید همراهت کیه و کجاست ؟ در همین حال آقای طاهر نژاد وارد چادر شد . یاد زمانی افتادم که سالم بودم و به سینما می رفتم . هر وقت در اوج مشکلات و هیجان فیلم قهرمان اصلی برای نجات سایرین به صحنه می آمد ؛ همه تماشاچی ها سوت و کف می زدند . آمدن آقای طاهر نژاد در آن لحظه و نجات دادن من از دست وان آب و یخ چنان احساسی برایم تداعی کرد . خدارا شکر کردم .
– حاجی جون تو رو جدت این ویلچرم رو بیار تو ومنونجات بده می خوان منو تو وان بندازن .
آقای طاهر نژاد خندید و به بیرون چادر رفت . باخنده ای افزونتر از پیش برگشت اما با دست خالی . دکتر ویلچر نیست . -نیست ؟
– نه توکل به خدا برم ببینم چی شده ؟
رفت و پس از چند دقیقه یکی از پزشکان کاروان جانبازان به نام دکتر عراقی زاده به دیدنم آمد . جویای حالم شد . ماجرای گرمازدگی و وان آب و یخ و گم شدن ویلچر رابرایش تعریف کردم .
– گفت : نگران نباش خداراشکر که حالت خوب شده . بقیه مشکلات هم حل می شه . من میرم دنبال ویلچر .
او رفت و من ماندم و بیداری برای حفظ جان از وان آب و یخ – پس از نیم ساعت آقای طاهر نژاد و دکتر عراقی زاده با ویلچر خودم بداخل چادر آمدند . معلوم شد زمانی که یکی از حجاج مونث گرما زده را از مقابل چادرمان می برند بیمار از حال رفته و غش می کند . همراهان وی او را سوار ویلچر بی صاحب بنده نموده و به چادر خواهران برده و نهایتا “ویلچر را که نامحرم بوده به بیرون چادر می اندازند. تا اینکه همسفرانم آن را یافته و عودت می دهند . با خود عهد کردم که دیگر به چادر هلال احمر نروم و به حول وقوه الهی نرفتم .

کلام آخر

عصر بود و در صحرا منا زیر چادر ها مشغول گوش دادن به سخنرانی یکی از روحانیون بودیم . سخنران روحانی بود و جانباز .کلام او تا الان که ۱۷ سال از حضورم در حج تمتع گذشته در گوشم طنین انداز است . شهدا رفتند  و پرونده اعمالشان بسته شد و اجرشان را گرفتند .امامن و توای برادر جانباز زنده ایم و اجر جانبازیمان را در کوله باری ریخته و بردوشمان گذاشته و باید این کوله بار را تا زمان مرگ حمل کنیم . نکند کیسه کوله بارمان سوراخ شود . ودر پایان راه زندگی این دنیا زمانیکه کوله بارمان را در مقابل خدای سبحان می گذاریم مشاهده کنیم خالیست . گناهان به منزله سوراخ کردن کوله بار اجر جانبازیست

منبع : نویسنده «دکتر شهریارعلی اکبری نیا» – انتشار: مرکز ضایعات نخاعی جانبازان