۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

اولین ماموریت من

به عنوان یک تکنسین اورژانس ، تازه کارم را شروع کرده بودم . دوره های تئوری و عملی مربوطه را گذرانده و آماده خدمت بودم . اولین ماموریتم بود . مرکز تلفن اورژانس ، محل ماموریتمان را ابلاغ کرد . سریع سوار آمبولانس شدیم وآژیر کشان عازم محل ماموریت شدیم .

متاسفانه مثل همیشه ترافیک ، خیلی شدید بود . برخی از شهروندان به صدای آژیر و تذکرات راننده آمبولانس توجه لازم را نداشتند . در اکثر مواقع همین مسئله یکی از دلائل تاخیر در رسیدن اورژانس است . هرچه به محل حادثه نزدیکتر می شدیم ، ترافیک سنگین تر می شد و علتش این بود که مردم برای تماشای حادثه ، در مجاورت آن سرعت ، خود را کم می کردند و حتی بعضی از آنها لحظه ای توقف می کردند . غافل از اینکه گاهی اوقات ثانیه ها می تواند برای نجات یک مصدوم ارزش حیاتی داشته باشد . ( فکرمی کنم در این زمینه جامعه نیاز به آموزش دارد ) .

حادثه به این صورت اتفاق افتاده بود که یک دستگاه خودروی سواری برای اینکه با عابر گذری از عرض بزرگراه ، آنهم در زیر پل عابر پیاده ، برخورد نکند ، خودش را به گاردریل زده بود و به خاطر سرعت زیادش پس از برخورد با آن چند بار چرخیده و چپ کرده بود.

مثل همیشه در محل حادثه هم ، ازدحام مردم ، مشکل زا بود و اکثر آنها به عنوان تماشاگر جمع شده بودند و مانع از کمک رسانی نیروهای امدادی می شدند . درهای خودرو به علت شدت تصادف گیر کرده بودند و باز نمی شدند . صدای خیلی بلند ضبط خودرو به گوش می رسید و با صحنه تصادف و وضعیت مصدوم هیچ همگونی نداشت .

نیروهای آتش نشانی در تلاش بودند تا درب خودرو را باز کنند . خوشبختانه درست به موقع رسیدیم ، یعنی قبل از اینکه توسط مردم از داخل خودرو بیرون کشیده شود و این از خوش شانسی مصدوم بود . متاسفانه عدم آگاهی مردم و افراد نا آشنا ، از نحوه امدادرسانی صحیح و برخورد با مصدومین در بسیاری از موارد باعث تشدید آسیب آنان شده است . بطوری که حتی گاهی اوقات علت نخاعی شدن برخی از مصدومین ، همین عامل بوده است .

بالاخره با کنار زدن مردم ، خودم را به مصدوم رساندم و از اطرافیان او خواستم که دورش را خلوت کنند. راننده ی خودرو پسری جوان بود . بی حال بی رمق و به شدت ترسیده بود . کمر بند ایمنی اش رو نبسته بود . هیچ حرکتی نمی تونست بکنه . قبل از هرکاری ، ابتدا سعی کردم که به اوآرامش بدهم . این احتمال دادم که مهره های گردنش آسیب دیده باشه . چند سئوال در مورد وضعیت حسی و حرکتی بدنش کردم .

به خاطر حادثه هنوز گیج بود . خیلی خوب نمی توانست پاسخ بدهد، اما متوجه شدم که می گفت دردی بصورت سوزش و گز گز و مورمور در ناحیه ی گردن و پشت خودش احساس می کند . خیلی آرام دستم را به پشتش بردم و ستون فقراتش را از گردن تا کمر به آرامی لمس کردم ، خوشبختانه هیچگونه حالت غیر طبیعی ، یا حالت پلکانی و نامنظم یا انحراف در آن حس نکردم . به ما یاد داده بودن که در این مواقع باید بنا رو بر آسیب نخاعی مصدوم بگذاریم . به همین دلیل در جابجائی او باید خیلی خیلی دقت می کردم .

تصمیم گرفتم ابتدا برای بی حرکت ساختن گردن وپشت او ، از کلارهای بادی نگهدارنده استفاده کنم ، تا از هر گونه حرکت نابجای آنها جلوگیری شود . با اینحال ضمن نگه داشتن سر و گردن او ، با همکاری و هماهنگی سایر همکارانم به آرامی او را از خودرو خارج کردیم.

به طور کلی جابجا کردن این گونه بیماران باید با ” روش الوار” انجام شود و باید حداقل ۳ تا ۵ نفر در این کار شرکت کنند . بدین صورت که بدن مصدوم باید همچون یک الوار به صورت صاف جابجا گردد . خلاصه بعد از کنترل علائم حیاتی از جمله نبض ، فشار خون ، دمای بدن و وضعیت تنفسی اش او را روی برانکارد قرار داده و راهی بیمارستان شدیم .

معاینات اولیه ی پزشک و انجام سایر آزمایشات از جمله عکسبرداری با اشعه ایکس و سی تی اسکن حکایت از ترک خوردگی دو تا ازمهره های گردن او داشت ، اما خوشبختانه مهره های او جابجا نشده بود . پزشک گفت : شکستگی مهره های او به گونه ای بود که کوچکترین جابجائی می توانست باعث آسیب شدید نخاع و حتی پارگی آن شود و او را برای همیشه فلج کند .

از اینکه توانسته بودم یک نفر را از قطع نخاع نجات دهم ، احساس شادی می کردم . البته آن جوان خیلی خوش شانس بود که ما به موقع رسیدیم .

چند سال بعد عازم ماموریت بودم . به یک خیابان باریک رسیدیم . آژیرآمبولانس صدا می کرد . خودروی جلوئی ما خیلی سریع راه را برای ما باز کرد . این حرکت او نشان از آگاهی و درک او از اهمیت امدادرسانی داشت . …. نگاهم به راننده ی آن افتاد . قیافه ی او خیلی آشنا بود . بله او همان جوان بود . سالم بود . کمربندایمنی اش را هم بسته بود .. از کنار او گذشتیم . به عنوان تشکر دستی برایش تکان دادم . او هم لبخندی زد و با آوردن دستش پاسخ داد . ….از اینکه او را سوار بر خودرو ( نه ویلچر ) می دیدم ، خیلی خیلی خوشحال شدم .

 

منبع : نوشته «افسانه موسوی» – انتشار : مرکز ضایعات نخاعی جانبازان