۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

اسپاسم

شنیدید که میگن هر کشوری یک دولت مرکزی داره و اگر کنترل دولت مرکزی بر استانها ، اقوام  و احزاب برداشته بشه هرج و مرج می شه و هر استانی و حزبی و قومی ساز خودش رو می زنه و خود مختار عمل می کنه . احتمالازیاد شنیدید . اعضا و جوارح بدن فرد قطع نخاع هم همینطورند . یعنی در اثر قطع نخاع کنترل مغز از روی اعضابرداشته شده ( چون نخاع کابل ارتباطی مغز با اعضا است ) و هر کدام خودسرانه عمل می کنند . (رفلکسی) از قدیم هم می گفتند ((جان بی عقل در عذابه )) حالا شما فرض بفرمائید جسم بی مغز در عذابه . اولین تجربه از اسپاسم زمانی بود که یک ماهی از بستری شدنم در بیمارستان شفا یحیائیان تهران می گذشت – زمستان ۵۷ (دقیقا نیمه دوم اسفند ۵۷ ) حدود چهل روز از مجروحیتم گذشته بود . مادرم و بستگان پدرم که در تهران بستری بودند هر روز برای ملاقاتم به بیمارستان می آمدند . ملاقاتی ها برایم از اوضاع جامعه پس از پیروزی ۲۲بهمن خبر می آوردند . همه امیدوار بودند که حس و حرکت پا ها و دستهایم برگردد و دنبال علائم بهبودی ام می گشتند . مادرم با نگاهی نگران در پاسخ به انها می گفت چند روز پاهایش حرکت می کنه و می لرزه و انگشتاش جمع می شه اما خودش نمی فهمه .یک روز یکی از ملاقاتی ها کف پایم را قلقلک داد و پایم شروع کرد به لرزیدن . همه خوشحال شدند و به مادر بیچاره ام مژده دادند که خدا رو شکر داره خوب می شه . از این جالب تر اینکه از من خواستند انگشتانم را تکان دهم و من هم سعی می کردم . اما نمی شد . بعضی وقتها زانوهایم خم می شد و اطرافیان خوش خیالم  آن را به حساب پیشرفت بهبودی حرکت پاهایم می گذاشتند . بعد ها پزشکان و پرستاران به ما گفتند که این حرکات غیر ارادی است و اسپاسم نامیده می شود . هم خوب است و هم بد . خوب از این جهت که عضلات کار می کنند . لاغر نمی شوند روی مفاصل و استخوانها فشار می آورند و باعث می شوند استخوانها و عضلات مستحکم شوند و حالت طبیعی خود را حفظ کنند . بد است از این رو که اسپاسم شدید گاها باعث حرکات شدید پاها شده و یا فرد را از روی تخت و یا ویلچر به زمین می اندازد و اینگونه موارد باید درمان شود . حالا دقت فرمایید من و ابا و اجدادم قطع نخاع ندیده بودیم تا اسپاسمش را ببینیم . اسپاسم ندیده بودیم که خوب و بدش را متوجه شویم . هر چیزی که اندام فلج و یا کلا قسمت های فلج بدن فرد قطع نخاع را تحریک کند می تواند باعث اسپاسم شود . یعنی بعضی قسمت های بدنش بی اراده بلرزد . مثل پاها ، عضلات شکم .

خاطرات اسپاسمی یا اسپاسم خاطراتی …

۱-مامان این جورابم رو ندیدی ؟ نه . حالا دیرت شده یکی دیگه بپوش و برو تا من پیداش کنم . سریع از توی کشوی لباسها یک جوراب برداشتم و پوشیدم . به سختی و سرعت کفشم رو پوشیدم و راهی دبیرستان شدم . زنگ اول فیزیک داشتیم . اقای عادلی دبیری مسن و جدی بود . سابقه تدریس در مدرسه البرز تهران را هم داشت . بچه ها از جدیتش در درس دادن و درس پرسیدن منظمش خوششان نمی آمد . سالها از این ماجرا گذشته . نمی دانم چه بخشی از فیزیک را درس می داد اما وسط درس دادن وی ، پاهایم با صدای تق تق تق _ تق تق تق می لرزید و به جای پای ویلچر برخورد می کرد و سکوت را می شکست . آقای عادلی کلامش را قطع کرد و نگاهی به پاهایم کرد . من همیشه جلوی اولین ردیف نیمکت های کلاس می نشستم. به روی خودش نیاورد . درس را ادامه داد . سعی کردم با جابجا شدن جلوی لرزش پاهایم را بگیرم . تق تق تق _ تق تق تق _ تق تق تق – آقای عادلی دوباره کلامش قطع شد . چند نفر از بچه ها ی ردیف اول که می دیدند حال آقای عادلی گرفته می شود زیر لب می خندیدند . زنگ اول به همین روال گذشت . زنگ دوم و سوم هم همینطور بود . روز دوم و سوم هم همینطور بود . لرزش پاها سر کلاس ها و صدای تق تق تق برخورد کفشم با جای پای ویلچر . روز سوم دیگر برای بچه های کلاس صدای تق تق تق و لرزش غیر ارادی پاهایم عادی شده بود . جالب اینکه زمانی که در منزل بودم حتی در حالت نشستن روی ویلچر این لرزش ها قطع می شد . صبح روز چهارم زمانیکه مشغول تمیز کردن کفشهایم و پوشیدن آنها بودم متوجه نکته جالب و خنده داری شدم . با خنده مادرم را صدا زدم .
– چی شده ؟ چرا می خندی ؟
دست توی کفشم کردم و جورابهای گم شده ام را از داخل کفش و جایی که انگشتان قرار می گیرند بیرون کشیدم . مچاله شده بود . اسپاسم چند روزه ام به دلیل تنگ شدن کفش و فشار بر انگشتان پایم بود . از آن به بعد همیشه کفشی خریداری می کنم که شماره اش یک شماره از پایم بزرگتر باشد و هر وقت جورابم گم می شود اول داخل کفشم را می گردم . به شما برادر یا خواهر قطع نخاع توصیه می کنم هر وقت خواستید کفش بخرید حد اقل چند ساعت قبل از خریداری کفش روی ویلچر بنشینید چون نشستن روی ویلچر باعث ورم کردن پاها می شود و فرد قطع نخاع باید کفشی بپوشد که به هیچوجه روی پایش فشار وارد نکند .

خدا رحمتت کند پیکان ؟!

آقا مرتضی از سفر زیارتی مشهد بر می گشت . تمام مسیر رشت تا مشهد(۱۰۰۰ کیلومتر ) را خودش رانندگی می کرد . با کنترل دستی مکانیکی . هوای گرم تابستان ، مسیر طولانی ، درد های جسمی شدید که داشت همه در اثر شوق و عشق زیارت حضرت امام رضا علیه السلام فراموش شده بود ند . و می توان گفت حاج مرتضی از رشت تا مشهد را با پیکان پرواز کرد و نه رانندگی و ۱۰۰۰ کیلومتر برگشتن هم با یاد و خاطرات چند روز زیارت امام رضا علیه السلام سپری می شد . اما کند تر و سخت تر . تازه متوجه هوای گرم شده بود .درد ها دوباره شروع شده بودند و نکته جدید ، اسپاسم پای راست بود. بی سابقه بود .
“حتما دردم شدید شده . داره اتیش می گیره . این چند روز هم خیلی نشستم ”
همسرش که نگران شده بود به پاهای لرزان حاجی نگاه می کرد . به شدت می لرزید . دلداریش داد
-ان شاالله رفتیم خونه حموم کن . آب ولرم رو پاهات بگیر پا هات رو ورزش می دم . خوب می شه نگران نباش .
بالاخره راه تموم شد و به منزل رسیدند . حاجی رو تخت دراز کشید . حال نشستن و تعویض لباس نداشت .
– حاجی بذار کمکت کنم تا لباسهات رو عوض کنی
– خودم انجام می دم .
– پس حداقل بذار جورابهاتو در آرم .
– باشه
همسر جانباز همینکه جوراب پای راست رو در آورد . از تعجب و ناراحتی داد زد .
– حاجی این چیه ؟
– چی شده ؟
– پاشنه پات زخم شده !!!
آقا مرتضی نشست . و با ناراحتی پاشنه پاش رو روی زانوی چپ گذاشتن و نگاهش کرد . سوخته بود . اما چطور ؟
” من که این چند روز ه نه با شعله آتیش نه با آب جوش نه با پره شوفاژ با هیچکدام تماس نداشتم .”
گذشت تا اینکه آقا مرتضی پس از چند روز با پاهای پانسمان کرده سوار پیکان شد . با کمال تعجب دید جایی که پاشنه پایش را قرار می دهد علایم سوختکی لاستیک زیر پایی کف ماشین وجود دارد . بعداز اینکه خودرو رابه تعمیرگاه برد . متوجه شد لوله اگزوز کاملا به صفحه فلزی زیر پایش چسبیده ودر اثر گرما پایش راسوزانده است .
امان از این خودرو پیکان … البته می گویند پشت سر مرده غیبت نکنید .

اسپاسم جدیدالوقوع رامشکوک بدانید.

“آقای دکتر یک هفته ای که اسپاسم پاهام امانم را بریده ، تو خونه ، تو محل کار از همه بد تر تو رانندگی . پدرم رو در آورده . دیروز نزدیک بود با ماشین تصادف کنم یک آن پای راستم اسپاسم شدید گرفت و رفت روی پدال گاز ماشین . خدا رحم کرد . ازیکطرف پای راستم گاز می داد و ازطرف دیگرمن با کنترل دستی ترمز می گرفتم . ”
حرفهایش را به دقت گوش دادام . می خندیدم اما ته دلم ترسیده بودم . اگر خدای ناکرده تصادف کرده بودم چه ؟ به عابری زده بودم چه ؟ از طرفی درفکرم دنبال علت تشدید اسپاسم می گشتم .اقای جعفری جانبازقطع نخاع بود.درعملیات کربلای پنج دچار آسیب قطع نخاع دراثراصابت ترکش شده بود.
پرسیدم: آقای جعفری پاهایت ضربه نخورده ؟ از ویلچر نیفتادی ؟کفشت تنگ نیست ؟
– نه
-پوست پاهات زخم نشده ؟ تو حموم آب جوش روش نریختی ؟
– نه
-داروهای ضد اسپاسم (باکلوفن ) نمی خوردی که قطعش کنی ؟
-نه
-خوب بذار پاهایت رو معاینه کنم .
اسپاسم پاهایش خیلی شدید بود . به سختی توانست مچ پا و زانویش راخم کند .
– آقای دکتر یه چیزی هم که عجیبه اینکه اسپاسم یه وقتایی شدید می شه .
– آقای جعفری روزی چند بار پاهاتو ورزش میدی ؟
– پاهام که فلجه !!
– می دونم، منظورم اینه که روزی چند بار با دستهات که الحمدلله سالمه ،مفصل های مچ پا و زانو وران را خم و راست می کنی ؟
-نه هیچ
– خوب شاید علت تشدید اسپاسم شما زیاد نشستن و بی حرکتی طولانی مدت پاهات باشه .سعی کن روزی سه بار هربار ده مرتبه مچ پاهات رو با دستهات ورزش بدی . هینطور زانوها و ران رو خم و راست کن وقرص بالکوفن هم برات نسخه می کنم یک هفته استفاده کن . تازگی آزمایش و سونوگرافی کلیه انجام دادی ؟
– نه
-برات می نویسم انجام بده.
بعد از یک هفته آقای جعفری با من تماس گرفت . گفت آزمایش و سونو گرافی رو انجام دادم .سنگ مثانه دارم . از اسپاسم پرسیدم . گفت کم شده اما از بین نرفته . او را به یک متخصص کلیه و مجاری ادراری معرفی کردم تا سنگ شکن شود و یا از طریق سیستوسکوپی سنگ را خرد کنند .
یک هفته بعد آقای جعفری به من تلفن زد : آقای دکتر خدارو شکر هم سنگ مثانه ام دفع شد و هم اسپاسم خوب شد . تشکر و خداحافظی کرد . فهمیدم تحریک حاصل از سنگ در داخل حالب زمانیکه عبور می کرد و راه ادرار را مسدود کرده بود و یا انسداد مجرای ادرار در گردن مثانه و تجمع ادرار در آن باعث تشدید اسپاسم در عضلات جدار شکم و پا ها شده بود .

زد زیر میز …

اگر اشتباه نکنم و افراد قدیمی تایید کنند اصطلاح ” زد زیر میز” زمانی به کار می رود که عده ای دور یک میز نشسته اند و به هر علتی بین آنها جرو بحث رخ می دهد و یکی از افراد که عصبانی شده میز را واژگون می سازد و جلسه را به هم می زند . محرم سال ۱۳۸۶ با تعدادی از جانبازان در حسینیه شاهد و ایثار شهرمان مشغول گوش دادن به سخنرانی واعظ محترم بودیم . تعداد ی از جانبازان ویلچری (اعم از نخاعی و قطع دو پا ) در کنار من در ته مجلس نشسته بودیم . هادی در کنارم بود .جانباز ی قطع نخاع کمر با اسپاسم نسبتا شدید . همه سرا پاگوش بودند .خادمین هم مشغول رتق و فتق امور– جلوی هر کدام ازما یک میزعسلی گذاشته بودند وروی آن وسایل لازم و وسایل پذیرایی (مانند مهر – زیارت عاشورا – قندان – چای ) . جلوی میز های عسلی هم عزاداران نشسته بودند.
سخنران وارد روضه شد . نیمی از چراغها ی حسینیه خاموش شد . صدای گریه عزاداران بلند شد . عده ای به سر می زدند . عده ای به صورت می زدند عده ای هم به شدت روی ران خود ضربه می زدند . هادی هم محکم با دستش زد روی ران . زدن روی ران همان و اسپاسم شدید پای راست هادی همان !!! ساق پایش به سرعت و شدت بلند شد وشروع کرد به لرزیدن و زد زیر میز عسلی . صدای قندان و استکان و نعلبکی لحظاتی سخنان روحانی را قطع کرد . خادمین دویدند و اوضاع را به حالت اول برگرداندند. جمعیت صلوات فرستادند و روضه ادامه یافت . از شب بعد یا جلوی هادی میز عسلی نمی گذاشتند و یا اینکه میزرا در فاصله نیم متری پاهای وی می گذاشتند تازیر میز نزند .

منبع : نویسنده «دکتر شهریارعلی اکبری نیا» – انتشار: مرکز ضایعات نخاعی جانبازان