۰۲۱ - ۸۸۰۰۱۳۶۱ کمک‌های مردمی

آتنا حسنی فرع

نمایشگاه آثار نقاشی “آتنا حسنی فرع” دختر هنرمند معلول تبریزی مکانی است تا نشان دهد، اراده انسان برای پیشرفت و ارتقا هیچ حد و مرزی نمی شناسد.

“آتنا حسنی فرع” یکی از بین دیگر معلولین انگشت شماری است که خود را محدود نکرده اند و با روحیه ای مثبت و تصور آینده ای بهتر از امروز در صدد نمایش توانایی های خود و تغییر نگاه های سرد و بی روحی هستند که از دنیای بیرون مانند دیواری بلند روی زندگی شان سایه انداخته است.

آتنا این روزها چهارمین نمایشگاه آثار نقاشی خود را در حالی به پایان رسانده که از تمامی این نقاشی ها مفاهیم آرمانی زندگی همچون عشق، محبت، آزادی و برابری با گرم ترین طیف رنگ ها خود را به رخ مردم عادی شهر می کشند ، گویی رنگ ها با چنان شدتی روی کاغذ کشیده شده اند که بر اهمیت این نمادهای پاک انسانی تاکید داشته باشند.

هر چند آتنا سالهاست با محدودیت های ناشی از بیماری خود دست و پنجه نرم می کند ولی توانسته است سد محدودیت ها را بشکند و خود را به عنوان انسانی مفید در جامعه مطرح سازد.

وی با شعر و موسیقی زندگی می کند و دوست دارد طنین نواهای شاد همیشه در زندگی همه انسان ها صدا کند؛ طوری که آتنا شعرهای مریم حیدرزاده را دوست دارد و با صدای امید صبور خواننده موسیقی پاپ همشهری اش زندگی می کند.

زمانی که امید بارور می شود

آتنای ۳۱ ساله از بدو تولد با بیماری فلج مغزی ( CP ) زندگی کرده، بطوری که طی این بیماری مغز آدمی با اعصاب وی هماهنگی ندارد و همین باعث اختلال در سیستم جسمانی فرد می شود.

وی در خصوص شرایط متفاوت و خاص خود می گوید: من که جلوی چشمان خود مشکلی نمی بینم. خب من هم اینجوری آفریده شدم و این اصلا موضوع عجیبی نیست چون هر انسانی یک طور خاصی آفریده شده و الزاما نباید همه آدم ها سالم و بی نقص باشند.

این جملات امیدوار کننده زمانی به اوج خود می رسد که آتنا اضافه می کند: عده زیادی  مانند عقب مانده های ذهنی هم هستند که شرایط بدتر از من را تجربه می کنند، در صورتی که من هنوز توانایی صحبت کردن را دارم  و قادرم احساس ها و خواسته های خودم را به زبان بیاورم.

شادی و نشاطی که با رنگ ها منعکس می شوند

۱۵ سالگی سنی بود که آتنا برای اولین بار شروع به کشیدن تصویرهای درون ذهنش می کند و امروز شش سال است که این تصویرها به طور جدی و بصورت نقاشی روی کاغذها پیاده می شوند.

وی ادامه می دهد: موضوعات نقاشی هایم همگی ذهنی هستند و  سبک خاصی را دنبال نمی کنم ولی دوست دارم شادی و نشاط درونم را در بین آثارم جاری سازم تا این شادی به مخاطبان نقاشی هایم هم منتقل شود.

آتنا خیلی صادقانه می گوید: از خود م تعریف نمی کنم ولی من هیچوقت کلاس نقاشی نرفته ام در حالی که همه خیال می کنند من در جایی آموزش دیده و دوره خاصی را گذرانده ام.

این هنرمند استقبال از نمایشگاه هایش را خوب توصیف می کند ولی یادآور می شود: میزان بازدید و آمدو رفت مردم هیچوقت برای من اهمیتی نداشته است و تنها مسئله مهم برای من انرژی مثبت و بالایی است که از نقاشی هایم نصیبم می شود و بتوانم از این طریق این پیام را در جامعه ترویج دهم که : به ما معلولان جسمی نیز به چشم انسان هایی عادی نگاه کنند.

نگاه هایی که هنوز عادت نکرده اند

نگاه های تلخ و گزنده اطرافیان، یکی از عمده مشکلات آتنا است که سنگینی و عمق شان روزگاری آن چنان این دختر هنرمند را می آزرد که تا چند روز در خود فرو می رفت.

به تدریج مانند هر معضل دیگری این نگاه ها نیز رنگ عادی و بی تفاوتی به خود گرفت و اجازه داد آتنا بی توجه به آنها در مجامع عمومی حضور پیدا کند.

وی درباره این گزندگی نگاه ها می گوید: اینجا با چشم دیگری به من نگاه می کنند. از من و امثال من می ترسند در صورتی که من هم انسانم با این تفاوت که مانند انسان های دیگر نبوده و روی ویلچر نشسته ام.

آتنا ارتباطش با مردم را بسیار خوب می داند ولی از رفتارها و نوع ارتباط مردم رضایتی نداشته و حتی از مردمی سخن می گوید که گاه وی را با گدا های سر گذر اشتباه می گیرند.

این دختر هنرمند و خوش ذوق ادامه می دهد: ما احساس داریم، انسانیم و مهربان و با این وجود طبیعی است که توقع داشته باشیم مانند انسان های عادی با ما صحبت کنند.

او از حرکات مردمی که در برخورد با وی ترسیده و فرار می کنند ناراحت بود و می گوید: به جای اینگونه رفتارها دوست داریم به ما روحیه بیشتری دهند و زمینه شادی را برای ما فراهم کنند چراکه این ها تاثیر فراوانی در روحیه ما دارد.

آتناهایی که در غفلت ما کوچ می کنند

نقاشی و زبان انگلیسی دو هدف عظیم این دختر هنرمند نام برده می شوند که آنطور که خود می گوید در این بین آموختن زبان از اهمیت بیشتری برای وی برخوردار است.

وی در خصوص علت این اهمیت و پشتکار در یادگیری یک زبان دیگر می گوید: کلاس های زبان انگلیسی را بطور خصوصی می گذرانم تا بتوانم با توریست هایی که وارد شهر ما می شوند صحبت کرده و خودم را به آنها معرفی کنم.

وی یادآور می شود: توریست ها و کسانی که از خارج از ایران با من در ارتباط هستند برخورد خیلی بهتری دارند و مانند مردم اینجا رفتار نمی کنند. مردم اینجا از ما می ترسند و با چشم دیگری به ما نگاه می کنند در صورتی که توریست ها خیلی عادی با ما برخورد می کنند.

از دیگر دلایلی که آتنا را تشویق به یادگیری یک زبان جدید می کند، شوق رفتن و برگزاری نمایشگاه هایش در کشورهای دیگر است.

آتنا در این زمینه می گوید: زبان برای من از نقاشی مهم تر است چرا که وقتی آدمی حرف زدن بلد نباشد چطور می تواند در خارج از کشور حضور پیدا کند؟

وی در خصوص تصمیم زندگی همیشگی در خارج از ایران پاسخ می دهد: اینجا امکاناتی برای بدیهی ترین خواسته های من مهیا نیست. امکاناتی نظیر تحصیل در مدرسه هنوز هم برای امثال من آماده نشده است و من خواندن را از مادرم آموخته ام و پس از این همه سال هنوز نوشتن را بلد نیستم.

آتنا ادامه می دهد: مکان های هنری و نمایشگاه هایی که دوست دارم در آنها حضور پیدا کنم همه مکان های نامناسبی هستند که باید تعدادی پله را برای رسیدن به آنجا طی کرد. آسانسور و امکان جا به جایی وجود ندارد. مسیری برای عبور ویلچرم تعبیه نشده است.

به زندگی باز می گردیم

شاید مهم ترین دلیل روحیه خوب و فعالیت های پیوسته آتنا، مادری باشد که همواره سعی کرده تفاوتی بین او و دیگر فرزندانش قائل نباشد.

مادر آتنا در خصوص علت رفتارهای توام با شادی دخترش می گوید: آتنا فوق العاده حساس است و همیشه پشتیبان من. به من روحیه می دهد و در خانه به عنوان مشاور عمل می کند تا جایی که با تشویق های او توانستم گواهینامه رانندگی بگیرم. هیچوقت احساس نمی کردم که آتنا با دیگر فرزندانم تفاوتی دارد و به همین دلیل او را با خود به بیرون از خانه و مکان های شاد می بردم تا روحیه ای قوی پیدا کند.

وی منکر سخت بودن نگهداری از یک فرد معلول نمی شود و ادامه می دهد: من می خواستم تا همه ببینند که نگهداری از یک بچه معلول چقدر دشوار است و این بیرون بردن ها از چارچوب خانه تاثیر بسیاری در روحیه او داشت چرا که آتنا ذاتا مکان های شاد و مفرح را دوست دارد و دلش می خواهد همواره همه آدم ها بخندند، شادی کنند، همه با هم باشند؛ کسانی که یکدیگر را دوست دارند بی دغدغه به یکدیگر برسند و او حتی حیوانات را هم دوست دارد و معتقد است باید با آنها هم مهربان بود.

مادر آتنا عنوان می کند که همیشه سعی کرده دخترش را در رفاه قرار دهد تا هیچ موضوعی نتواند باعث تبعیض او با دیگران باشد ولی با این وجود او نیز از نگاه های پرسش گرانه دیگران نارحت است و آنطور که می گوید تنها یک درصد از مردم با دیدی خوب به آتنا نگاه می کنند و در اکثر موارد از او می ترسند و این موضوع اوایل باعث تضعیف روحیه دخترش می شد.

وی از یک خاطره یاد می کند که آتنا می خواسته احمدرضا عابدزاده دروازه بان مشهور و نامی ایران را از نزدیک ببیند و او دخترش را با خود تا پایتخت و درب منزل این دروازه بان برده تا آتنا به آرزویش برسد و مادر نشان دهد که چقدر خواسته ها و علایق این دختر برای وی اهمیت دارد.

آتنا نیز مانند مادرش معتقد است قرار گرفتن در محیط بیرون از خانه تاثیری بسیاری در روحیه وی داشته و می گوید: خیلی از خانواده ها اجازه می دهند بچه های معلولشان در خانه بمانند ولی من پیشنهاد می کنم این بچه های بیمار را بیرون بیاورند تا چشم های افراد جامعه به بودن ما عادت کند.

حالا آتنا با روحیه ای مضاعف به برنامه های آتی اش فکر می کند. به نمایشگاهی که قرار است چند روز دیگر در تهران برگزار کند. به آموختن زبان انگلیسی ای که راهگشای وی برای حضور در کشورهای دیگر خواهد بود تا بتواند هنر خود را به مردم تمام دنیا معرفی کند.

منبع: تهیه گزارش «سحر فکردار» – انتشار: خبرگزاری مهر